Total search result: 204 (25 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
burglarize |
سرقت مسلحانه کردن |
burglarized |
سرقت مسلحانه کردن |
burglarizes |
سرقت مسلحانه کردن |
burglarizing |
سرقت مسلحانه کردن |
|
|
Other Matches |
|
stick-ups |
سرقت مسلحانه سربرافراشتن |
stick-up |
سرقت مسلحانه سربرافراشتن |
stick up |
سرقت مسلحانه سربرافراشتن |
steal |
به سرقت بردن یا سرقت کردن |
steals |
به سرقت بردن یا سرقت کردن |
lifts |
سرقت کردن |
purlion |
سرقت کردن |
affricate |
سرقت کردن |
lifting |
سرقت کردن |
housebreak |
سرقت کردن |
lifted |
سرقت کردن |
commit theft |
سرقت کردن |
lift |
سرقت کردن |
snaffle |
دزدیدن سرقت کردن |
kidnapped |
ادم سرقت کردن |
hold-ups |
با اسلحه سرقت کردن |
attempting to steal |
شروع کردن به سرقت |
hold-up |
با اسلحه سرقت کردن |
kidnap |
ادم سرقت کردن |
hold up |
با اسلحه سرقت کردن |
kidnaps |
ادم سرقت کردن |
heists |
مسلحانه |
heist |
مسلحانه |
plagiarised |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarizing |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarist |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarizes |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarized |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarize |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarising |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarises |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
armed reconnaissance |
شناسایی مسلحانه |
rebelion |
شورش مسلحانه |
armed rebellion |
شورش مسلحانه |
stick up <idiom> |
دزدی مسلحانه |
law of armed conflicts |
حقوق منازعات مسلحانه |
armed sweep |
مین روبی مسلحانه |
nobble |
سرقت کردن سواستفاده کردن |
nobbles |
سرقت کردن سواستفاده کردن |
nobbling |
سرقت کردن سواستفاده کردن |
nobbled |
سرقت کردن سواستفاده کردن |
dishonest removal of property |
سرقت |
robbery |
سرقت |
stealing |
سرقت |
affrication |
سرقت |
thefts |
سرقت |
robberies |
سرقت |
larceny |
سرقت |
theft |
سرقت |
theft, pilferage, non delivery |
سرقت |
housebreaking |
سرقت |
thievery |
سرقت |
tpnd |
سرقت |
heist |
دزدی سرقت |
heists |
دزدی سرقت |
lift |
سرقت ترقی |
duff |
سرقت گوسفند |
prowled |
تکاپو سرقت |
prowl |
تکاپو سرقت |
lifted |
سرقت ترقی |
contructive larcency |
سرقت اعتباری |
attempted theft |
شروع به سرقت |
open theft |
سرقت مشهود |
kidnapping |
سرقت و دزدیدن |
lifts |
سرقت ترقی |
grand larceny |
سرقت کبیره |
stealer |
مرتکب سرقت |
lifting |
سرقت ترقی |
prowls |
تکاپو سرقت |
aggravated theft |
سرقت مشدد |
prowling |
تکاپو سرقت |
grand larceny |
سرقت عظیم |
kleptomania |
جنون سرقت |
kleptomaniac |
عاشق سرقت |
attempted theft |
سرقت ناتمام |
kleptomaniacs |
عاشق سرقت |
banditry |
سرقت مسلح |
rio treaty |
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند |
grand larceny |
سرقت اموال پرقیمت |
pirated edition |
نسخه سرقت شده |
pirate copy |
نسخه سرقت شده |
sacrilege |
سرقت ازاماکن مقدسه |
sacrilege |
سرقت اشیاء مقدسه |
software piracy |
سرقت نرم افزاری |
plagiarism |
سرقت تالیفات یا اختراعات |
pirate disc |
نسخه سرقت شده |
expilation |
سرقت مقرون به ازار |
robberies |
سرقت مقرون به ازار یاتهدید |
robbery |
سرقت مقرون به ازار یاتهدید |
joyrides |
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح |
joyride |
سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح |
salami technique |
سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد |
The motor vehicle is covered by theft insurance. |
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است. |
waifs |
اموالی که سارق حین فراربیرون از محل سرقت به جامی گذارد |
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. |
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود . |
grand larceny |
سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد |
shoplifting |
دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها |
stealing from a protected palce |
سرقت توام با هتک حرز دزدی توام با هتک حرز |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |