Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
financial capital
سرمایه مالی
Search result with all words
finance
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financial investment
سرمایه گذاری مالی
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financier
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
registered capital
سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal utility of capital
مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
collapse capitalism
فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
fiscal
مالی
financial
مالی
pecuniary
مالی
finance
مالی
financing
مالی
monetary
مالی
finances
مالی
accounting classification
کد مالی
financed
مالی
credit
اعتبار مالی
fiscal years
سال مالی
fiscal year
دوره مالی
credited
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
non pecuniary
غیر مالی
spiel
شیره مالی
anointment
پماد مالی
fiscal years
دوره مالی
Mali
کشور مالی
sustention
استعانت مالی
sustentation
استعانت مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
subvention
کمک مالی
subsidization
کمک مالی
sparge
گل مالی کردن
snow job
ماست مالی
self support
استقلال مالی
rough usage
دست مالی
financially
از نظر مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
taction
دست مالی
slobbery
لجن مالی
financial market
بازار مالی
mart
بازار مالی
padding
لگد مالی
fiscal year
سال مالی
financial years
سال مالی
financial year
سال مالی
fiscal
سال مالی
unction
روغن مالی
subsidy
کمک مالی
financiers
متخصص مالی
financial inventory
ذخایر مالی
chamberlains
نافر مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial assets
موجودی مالی
financial bill
لایحه مالی
financial centers
مراکز مالی
financial circles
محافل مالی
financial crisis
بحران مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial e.
متخصص مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial budget
بودجه مالی
financial management
مدیریت مالی
roughcast
گل مالی شده
chamberlain
نافر مالی
embrocations
روغن مالی
embrocation
روغن مالی
felting
نمد مالی
finance house
موسسه مالی
finance markets
بازارهای مالی
finance officer
افسر مالی
financial ability
تمکن مالی
waxing
موم مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
financier
متخصص مالی
judgment debt
محکوم به مالی
fiscal control
کنترل مالی
subsidies
کمکهای مالی
fiscal policy
سیاست مالی
capital commitment
تعهدات مالی
funded
اعتبار مالی
illinition
روغن مالی
fund
اعتبار مالی
in low water
در تنگی مالی
fiscal control
نظارت مالی
financial status
وضع مالی
financial policy
سیاست مالی
financial plan
برنامه مالی
financial period
دوره مالی
inunction
روغن مالی
financial position
وضعیت مالی
financial relations
روابط مالی
financial secretary
مشاور مالی
financial mission
هئیت مامورین مالی
financial planning
برنامه ریزی مالی
mud bath
گل مالی تن برای درمان
embrocate
روغن مالی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
anointment
روغن مالی تدهین
finance company
شرکت تامین مالی
inuct
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
current income
درامد یک سال مالی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
financial accounts
حساب های مالی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
financial statement
صورت وضعیت مالی
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
rough
دست مالی کردن
roughest
دست مالی کردن
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
functional finance
سیاست مالی اصولی
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
felt
نمد مالی کردن
scrabbled
دست مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
spiel
شیره مالی کردن
means tests
سنجش استطاعت مالی
means test
سنجش استطاعت مالی
anoint
روغن مالی کردن
anointing
روغن مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
finance
قسمت مالی یا دارایی
financed
قسمت مالی یا دارایی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
aid package
بسته کمک مالی
scrabble
دست مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
scrabbling
دست مالی کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
tallow
پیه مالی کردن
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
financing
قسمت مالی یا دارایی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
gropes
دست مالی کورمالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
waxer
کسیکه موم مالی میکند
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com