English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
joint adventure سرمایه گذاری مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک
Search result with all words
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
Other Matches
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
joint stock سرمایه مشترک
enterprises سرمایه گذاری
invested سرمایه گذاری
finances سرمایه گذاری
investment سرمایه گذاری
enterprise سرمایه گذاری
investing سرمایه گذاری
invests سرمایه گذاری
financing سرمایه گذاری
finance سرمایه گذاری
investments سرمایه گذاری
capitalization سرمایه گذاری
financed سرمایه گذاری
invest سرمایه گذاری
investment institutions موسسات سرمایه گذاری
investment mulliplier ضریب سرمایه گذاری
investment function تابع سرمایه گذاری
investment cost هزینه سرمایه گذاری
induced investment سرمایه گذاری القائی
yield of invested capital بازده سرمایه گذاری
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
industrial investment سرمایه گذاری صنعتی
foreign investment سرمایه گذاری خارجی
fixed investment سرمایه گذاری ثابت
financial investment سرمایه گذاری مالی
investment banks بانکهای سرمایه گذاری
investment opportunities امکانات سرمایه گذاری
deposits سرمایه گذاری کردن
overinvestment سرمایه گذاری بیش از حد
deposit سرمایه گذاری کردن
over investment سرمایه گذاری بیش از حد
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
actual investment سرمایه گذاری واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
funded سرمایه گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
net investment سرمایه گذاری خالص
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
national investment سرمایه گذاری ملی
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
capital output ratio ضریب سرمایه گذاری
capital investment سرمایه گذاری ثابت
invest سرمایه گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
primary investment سرمایه گذاری اولیه
investment plan برنامه سرمایه گذاری
rate of investment نرخ سرمایه گذاری
social investment سرمایه گذاری اجتماعی
share holding سرمایه گذاری در سهام
invests سرمایه گذاری کردن
replacement investment سرمایه گذاری جانشینی
reinvestment سرمایه گذاری مجدد
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
investing سرمایه گذاری کردن
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal propensity to invest میل نهائی به سرمایه گذاری
marginal return of investment بازدهی نهائی سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment کارائی نهائی سرمایه گذاری
net fixed investment سرمایه گذاری ثابت خالص
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
investment multiplier ضریب فزاینده سرمایه گذاری
holding company شرکت سرمایه گذاری درسهام
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
useful life of an investment عمر مفیع یک سرمایه گذاری
net foreign investment خالص سرمایه گذاری خارجی
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
investitures سرمایه گذاری دادن امتیاز
investiture سرمایه گذاری دادن امتیاز
margin efficiency of investment بازده نهایی سرمایه گذاری
international investment سرمایه گذاری بین المللی
holding company شرکت در سرمایه گذاری درسهام
investment مبلغ سرمایه گذاری شده
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
investments مبلغ سرمایه گذاری شده
outlay مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
don't put all your eggs in one basket <idiom> [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
marginal efficiency of investment schedu نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
capitalized value درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
investments مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investment مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
induced investment سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
financier سرمایه دار سرمایه گذار
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
subscriber's line خط مشترک
joint مشترک
sensed حس مشترک
held in common مشترک
commonalities مشترک
commonality مشترک
senses حس مشترک
sense حس مشترک
common user مشترک
participants مشترک
commoners مشترک
party lines خط مشترک
participant مشترک
common مشترک
party line خط مشترک
commonest مشترک
conjoint مشترک
subscriber مشترک
subscribers مشترک
intercommon حق مشترک
coinsurance بیمه مشترک
joint resolution تصمیم مشترک
joint staff ستاد مشترک
combined publications نشریات مشترک
local subscriber مشترک داخلی
joint services خدمات مشترک
joint shares سهام مشترک
joint zone منطقه مشترک
co insurance بیمه مشترک
bottom layer لایه مشترک
collective مشترک عمومی
joint supply عرضه مشترک
line termination circuit اتصال مشترک
caveat subscriptor اخطار به مشترک
cenotrope گرایش مشترک
interfaces وجه مشترک
coenotrope گرایش مشترک
interfaces سطح مشترک
common مشترک اشتراکی
jointly owned property مال مشترک
interface سطح مشترک
halvers نیمه مشترک
joint command فرماندهی مشترک
joint command یکان مشترک
joint committee کمیسیون مشترک
complex fraction مخرج مشترک
joint costs هزینههای مشترک
joint costs هزینه مشترک
joint declaration بیانیه مشترک
commonweal مشترک المنافع
complex fraction برخه مشترک
joint adventure تجارت مشترک
concerted action عمل مشترک
insurance certificate بیمه مشترک
intercommunion ارتباط مشترک
intercommunion اقدام مشترک
interrelation مناسبات مشترک
party line مرز مشترک
party lines مرز مشترک
joint demand تقاضای مشترک
joint account حساب مشترک
common language زبان مشترک
joint ownership مالکیت مشترک
common gender جنس مشترک
common fronties مرز مشترک
joint products محصولات مشترک
common fate سرنوشت مشترک
common factor عامل مشترک
common multiple مضرب مشترک
common progarm برنامه مشترک
common storage حافظه مشترک
common wealth مشترک المنافع
common wall دیوار مشترک
joint exercise تمرین مشترک
joint exercise مانور مشترک
commonwealth مشترک المنافع
commonwealths مشترک المنافع
common trait ویژگی مشترک
joint force نیروی مشترک
common area ناحیه مشترک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com