English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
overtumble سرنگون کردن منقرض کردن
Other Matches
exterminates منقرض کردن دفع افات کردن
exterminating منقرض کردن دفع افات کردن
exterminated منقرض کردن دفع افات کردن
exterminate منقرض کردن دفع افات کردن
extinguishes منقرض کردن
extinguish منقرض کردن
extinguishing منقرض کردن
overthrown منقرض کردن مضمحل کردن
overthrowing منقرض کردن مضمحل کردن
overthrow منقرض کردن مضمحل کردن
overthrew منقرض کردن مضمحل کردن
overthrows منقرض کردن مضمحل کردن
unseating سرنگون کردن
unseated سرنگون کردن
unseat سرنگون کردن
overthrows سرنگون کردن
unseats سرنگون کردن
overthrew سرنگون کردن
overthrowing سرنگون کردن
overthrow سرنگون کردن
overthrown سرنگون کردن
overset برهم زدن سرنگون کردن
subversion سرنگون کردن حکومت سیستم براندازی
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
extinct منقرض تمام شده
inexpugnable حمله نا پذیر منقرض نکردنی
inextensible بسط نا پذیر منقرض نکردنی
ammonite فسیل جانورنرم تنی که منقرض شده است
crown imperial گل سرنگون
fritillaria گل سرنگون
fritillary گل سرنگون
crashes قفل سرنگون
verthrow سرنگون سازی
crashed قفل سرنگون
one aircraft was shot down سرنگون گردید
crash قفل سرنگون
crashing قفل سرنگون
nosedived سرنگون شدن
crashingly قفل سرنگون
nosediving سرنگون شدن
nosedive سرنگون شدن
nosedives سرنگون شدن
plummet نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeted نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummets نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeting نازل شدن سرنگون وارافتادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com