English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
rallied سرو صورت تازه گرفتن
rallies سرو صورت تازه گرفتن
rally سرو صورت تازه گرفتن
Other Matches
furbish صورت تازه دادن به
furbished صورت تازه دادن به
furbishes صورت تازه دادن به
furbishing صورت تازه دادن به
to refresh oneself نیروی تازه گرفتن
recruit نیروی تازه گرفتن
recruited نیروی تازه گرفتن
recruiting نیروی تازه گرفتن
recruits نیروی تازه گرفتن
accomplishes صورت گرفتن
accomplish صورت گرفتن
put into effect صورت گرفتن
make a reality صورت گرفتن
fulfill [American] صورت گرفتن
accomplishing صورت گرفتن
put into practice صورت گرفتن
bring into being صورت گرفتن
execute صورت گرفتن
accomplish صورت گرفتن
bring inbeing صورت گرفتن
carry out صورت گرفتن
materialised صورت خارجی بخود گرفتن
materialises صورت خارجی بخود گرفتن
materialising صورت خارجی بخود گرفتن
materialized صورت خارجی بخود گرفتن
materialize صورت خارجی بخود گرفتن
materializes صورت خارجی بخود گرفتن
materializing صورت خارجی بخود گرفتن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
up-to-date تازه
newfashioned تازه
newfangled مد تازه
green تازه
new fashioned تازه
fresh- تازه
freshest تازه
fresh تازه
up to date تازه
post glacial تازه
modern تازه
recent تازه
scions تازه
red hot تازه
young تازه
inchoative تازه
brand new تر و تازه
greenest تازه
dewiest تازه
dewier تازه
the new world تازه
new laid تازه
mint a mint condition تازه تازه
renewed تازه
dewy تازه
new-laid تازه
scion تازه
new born تازه
new fallen تازه
new- تازه
new تازه
newer تازه
younger تازه
newest تازه
jackleg تازه کار
juvenescent تازه جوان
immigrants تازه وارد
junior زودتر تازه تر
immigrant تازه وارد
novice تازه کار
new laid تازه گذاشته
juniors زودتر تازه تر
new-laid تازه گذاشته
beginners تازه کار
young ice یخ تازه بسته
brand-new بکلی نو یا تازه
late تازه گذشته
reprint چاپ تازه
beginner تازه کار
reprinted چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
reprints چاپ تازه
renewal تازه سازی
renewals تازه سازی
refreshing تازه کننده
refreshingly تازه کننده
tenderfoot تازه کار
scarc ely جخت تازه
recent development بسط تازه
recension چاپ تازه
refreshed تازه کردن
grcen wine شراب تازه
settlor مهاجر تازه
refreshes تازه کردن
sucking تازه کار
revised edition چاپ تازه
regeneracy تولد تازه
refresher تازه کننده
regeneration تولد تازه
refreshment تازه سازی
refreshments تازه سازی
refresh تازه کردن
to innovate in تازه اوردن
settler مهاجر تازه
settlers مهاجر تازه
recuperation رمق تازه
novices تازه کار
verdured تازه سرسبز
sup.latest or last تازه گذشته
to bring in تازه اوردن
rebirth تولد تازه
reappraisals ارزیابی تازه
recuperation نیروی تازه
green old wound زخم تازه
ultramodern بسیار تازه
green concrete بتن تازه
span new خیلی تازه
carechumen تازه وارد
span new کاملا تازه
green crop علف تازه
reappraisal ارزیابی تازه
fresh- تازه کردن
breezy خنک تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
new fledged تازه پر در اورده
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
newcomer تازه وارد
new blown تازه شگفته
new fallen snow برف تازه
brides تازه عروس
bride تازه عروس
newish نسبه تازه
fresh تازه کردن
neo christianity مسیحیت تازه
neocortex قشر تازه مخ
neoteric جدید تازه
new comer تازه وارد
newmade تازه ساخت
neoteric نویسنده تازه
new arrived تازه رسیده
newcomers تازه وارد
new built تازه ساخت
bran new بکلی نو یا تازه
converted تازه کیش
recruited تازه سرباز
recruit کارمند تازه
new come تازه رسیده
new come تازه امده
recruit تازه سرباز
new buit تازه ساخت
converting تازه کیش
recruited کارمند تازه
recruiting تازه سرباز
recruiting کارمند تازه
new employees کارمندان تازه
new clown تازه شکفته
new built تازه ساز
new buit تازه ساز
recruits کارمند تازه
recruits تازه سرباز
convert تازه کیش
converts تازه کیش
freshest تازه کردن
freshens تازه کردن
far out تازه و غیرسنتی
nascency تازه پیداشدگی
greener تازه کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com