Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (9 milliseconds)
English
Persian
straggle
سرگردان اواره
straggled
سرگردان اواره
straggles
سرگردان اواره
straggling
سرگردان اواره
Search result with all words
moon
سرگردان بودن اواره بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
Other Matches
errant
اواره
runabouts
اواره
stragglers
اواره
runabout
اواره
immigrant
اواره
immigrants
اواره
tramp
اواره
straggler
اواره
wanderer
اواره
tramped
اواره
tramps
اواره
homeless
اواره
strayed
اواره
homelessness
اواره
rogue
اواره
rogues
اواره
fugacious
اواره
excursive
اواره گردنده
arrant
ولگرد اواره
refugees
اواره شدن
refugee
اواره شدن
straggly
پراکنده اواره
gadabout
اواره دربدر
strays
اواره کردن
straying
اواره کردن
stray
اواره کردن
wilder
سر گردان و اواره بودن
gangrel
اواره خانه بدوش
vagrant
ادم اواره و ولگرد
vagrants
ادم اواره و ولگرد
wandered
اواره بودن منحرف شدن
wander
اواره بودن منحرف شدن
wanders
اواره بودن منحرف شدن
refuge
اواره گاه حیات وحش
refuges
اواره گاه حیات وحش
roves
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
roved
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
rove
اواره شدن راهزنی دریایی کردن
goliard
دانجشوی اواره قرون 21 و31 که اشعار هجایی میخوانده
stray
سرگردان
astray
سرگردان
wanderings
سرگردان
strayed
سرگردان
wandering
سرگردان
erratic
سرگردان
vortex
سرگردان
vortices
سرگردان
strafed
سرگردان
strafe
سرگردان
discursive
سرگردان
strafes
سرگردان
adrift
سرگردان
vortexes
سرگردان
forlorn
سرگردان
stragglers
سرگردان
wanderer
سرگردان
gadabout
سرگردان
straying
سرگردان
mazed
سرگردان
runabouts
سرگردان
strays
سرگردان
straggler
سرگردان
dp
سرگردان
runabout
سرگردان
to lead a
سرگردان کردن
to be on tenters
سرگردان بودن
to go a
سرگردان شدن
stray current
جریان سرگردان
to be on tenter hooks
سرگردان بودن
eddy current
جریان سرگردان
errantly
بطور سرگردان
to be in a quandery
سرگردان یامتحیرشدن
extravagate
سرگردان شدن
frustrated cargo
کالای سرگردان
divagate
سرگردان شدن
to be
[left]
stranded
سرگردان شدن
stragglers
فراری سرگردان
wander
سرگردان بودن
errant
سرگردان حادثه جو
wander
سرگردان شدن
wandered
سرگردان بودن
wandered
سرگردان شدن
wanders
سرگردان بودن
derelict
ناو سرگردان
strays
گم شده یا سرگردان .
stray
گم شده یا سرگردان .
straying
گم شده یا سرگردان .
wanders
سرگردان شدن
straggler
فراری سرگردان
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
ghost signals
علایم راداری سرگردان
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
erratically
بطور سیاریا سرگردان
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
dodgers
دور سرگردان جاخالی کن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
dodger
دور سرگردان جاخالی کن
straggled
هرزه روییدن سرگردان بودن
awash
سرگردان بر روی امواج دریا
straggles
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggle
هرزه روییدن سرگردان بودن
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
straggling
هرزه روییدن سرگردان بودن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
chaining
اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
looser
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
spasur
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
strangle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
straying
سرگردان شدن منحرف شدن
strays
سرگردان شدن منحرف شدن
To be stranded.
دربدر شدن ( سرگردان شدن )
stray
سرگردان شدن منحرف شدن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com