Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (14 milliseconds)
English
Persian
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
Search result with all words
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
Other Matches
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
wander
سرگردان بودن
wandered
سرگردان بودن
to be on tenter hooks
سرگردان بودن
wanders
سرگردان بودن
to be on tenters
سرگردان بودن
straggled
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggle
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles
هرزه روییدن سرگردان بودن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
strangle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
astray
سرگردان
strayed
سرگردان
straggler
سرگردان
adrift
سرگردان
strays
سرگردان
wanderer
سرگردان
wandering
سرگردان
stray
سرگردان
runabouts
سرگردان
straying
سرگردان
wanderings
سرگردان
runabout
سرگردان
stragglers
سرگردان
forlorn
سرگردان
vortices
سرگردان
strafes
سرگردان
vortexes
سرگردان
strafed
سرگردان
discursive
سرگردان
strafe
سرگردان
gadabout
سرگردان
vortex
سرگردان
erratic
سرگردان
mazed
سرگردان
dp
سرگردان
errantly
بطور سرگردان
errant
سرگردان حادثه جو
straggling
سرگردان اواره
to go a
سرگردان شدن
stray current
جریان سرگردان
stragglers
فراری سرگردان
divagate
سرگردان شدن
eddy current
جریان سرگردان
straggle
سرگردان اواره
extravagate
سرگردان شدن
straggled
سرگردان اواره
frustrated cargo
کالای سرگردان
straggles
سرگردان اواره
to be in a quandery
سرگردان یامتحیرشدن
to lead a
سرگردان کردن
straggler
فراری سرگردان
straying
گم شده یا سرگردان .
strays
گم شده یا سرگردان .
wander
سرگردان شدن
to be
[left]
stranded
سرگردان شدن
wandered
سرگردان شدن
derelict
ناو سرگردان
wanders
سرگردان شدن
stray
گم شده یا سرگردان .
ghost signals
علایم راداری سرگردان
dodger
دور سرگردان جاخالی کن
dodgers
دور سرگردان جاخالی کن
erratically
بطور سیاریا سرگردان
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
awash
سرگردان بر روی امواج دریا
chaining
اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
sloshing
ول گشتن
sloshes
ول گشتن
to knock about
ول گشتن
hang around
ول گشتن
roamed
گشتن
putter
ول گشتن
roam
گشتن
to muck a bout
ول گشتن
seach
گشتن
swivelled
گشتن
swivels
گشتن
to go about
گشتن
go about
گشتن
swivel
گشتن
slosh
ول گشتن
seek
گشتن
seeking
گشتن
seeks
گشتن
to fool about
ول گشتن
puttered
ول گشتن
roaming
گشتن
to poke a bout
ول گشتن
To loaf about . To loiter .
ول گشتن
strangle
ول گشتن
searchingly
گشتن
searches
گشتن
searched
گشتن
putters
ول گشتن
search
گشتن
puttering
ول گشتن
roams
گشتن
grows
شدن گشتن
to search for anything
پی چیزی گشتن
turn
گشتن چرخیدن
turns
گشتن چرخیدن
to prospect
[for]
گشتن
[بدنبال]
to rev up
تند گشتن
to fish in troubled waters
پی بازاراشفته گشتن
orbited
بدورمداری گشتن
trolls
گشتن سراییدن
trundl
غلتیدن گشتن
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
to draw blank
گشتن وچیزی
orbit
بدورمداری گشتن
to turn round
دور گشتن
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
ranksack
خوب گشتن
orbits
بدورمداری گشتن
troll
گشتن سراییدن
fossick
خوب گشتن
putters
مهمل گشتن
grow
شدن گشتن
circumambulate
بدورچیزی گشتن
puttering
مهمل گشتن
idle
ازاد گشتن
to look for anything
چیزی گشتن
to look for work
پی کار گشتن
circumvolve
دور گشتن
puttered
مهمل گشتن
idled
ازاد گشتن
putter
مهمل گشتن
trundled
گشتن چرخیدن
trundles
گشتن چرخیدن
trundling
گشتن چرخیدن
trundle
گشتن چرخیدن
To adore (dote on) someone.
دورکسی گشتن
idles
ازاد گشتن
idlest
ازاد گشتن
loose
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
looser
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
scrounge around
<idiom>
درپی چیزی گشتن
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
goes
گشتن رواج داشتن
to hang about
گشتن معطل شدن
goggling
چپ نگاه کردن گشتن
slue
بدور محورثابتی گشتن
goggled
چپ نگاه کردن گشتن
goggle
چپ نگاه کردن گشتن
to grope for anything
درتاریکی پی چیزی گشتن
grabble
با دست پی چیزی گشتن
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
go
گشتن رواج داشتن
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
rolls
غلت خوردن گشتن
hang about
گشتن پرسه زدن
grope
در تاریکی پی چیزی گشتن
orbs
بدور چیزی گشتن
groped
در تاریکی پی چیزی گشتن
roll
غلت خوردن گشتن
orb
بدور چیزی گشتن
gropes
در تاریکی پی چیزی گشتن
groping
در تاریکی پی چیزی گشتن
encircling
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle
دورچیزی گشتن دربرداشتن
prowls
درپی شکار گشتن
prowling
درپی شکار گشتن
prowled
درپی شکار گشتن
prowl
درپی شکار گشتن
encircled
دورچیزی گشتن دربرداشتن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
rolled
غلت خوردن گشتن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
foraged
پی علف گشتن کاوش کردن
rev
تند گشتن دور برداشتن
revs
تند گشتن دور برداشتن
revved
تند گشتن دور برداشتن
rotates
دور محور خود گشتن
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
forages
پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
foraging
پی علف گشتن کاوش کردن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
rummage
بهم زدن خوب گشتن
rummaged
بهم زدن خوب گشتن
rummages
بهم زدن خوب گشتن
rummaging
بهم زدن خوب گشتن
rotated
دور محور خود گشتن
rotate
دور محور خود گشتن
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
swirl
گشتن باعث چرخش شدن
orb
بدور مدار معینی گشتن
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
orbs
بدور مدار معینی گشتن
swirled
گشتن باعث چرخش شدن
swirling
گشتن باعث چرخش شدن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...