Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English
Persian
errant
سرگردان حادثه جو
Other Matches
fortuitous event
حادثه جبری حادثه تصادفی
straggler
سرگردان
wanderer
سرگردان
wandering
سرگردان
wanderings
سرگردان
adrift
سرگردان
mazed
سرگردان
gadabout
سرگردان
runabout
سرگردان
runabouts
سرگردان
forlorn
سرگردان
dp
سرگردان
stragglers
سرگردان
astray
سرگردان
strays
سرگردان
strafe
سرگردان
strafed
سرگردان
strafes
سرگردان
strayed
سرگردان
erratic
سرگردان
vortex
سرگردان
vortexes
سرگردان
straying
سرگردان
vortices
سرگردان
discursive
سرگردان
stray
سرگردان
straggled
سرگردان اواره
straggle
سرگردان اواره
errantly
بطور سرگردان
wandered
سرگردان شدن
divagate
سرگردان شدن
wanders
سرگردان بودن
wandered
سرگردان بودن
wander
سرگردان شدن
wander
سرگردان بودن
wanders
سرگردان شدن
derelict
ناو سرگردان
straggling
سرگردان اواره
straggles
سرگردان اواره
eddy current
جریان سرگردان
stragglers
فراری سرگردان
straggler
فراری سرگردان
to be on tenters
سرگردان بودن
to go a
سرگردان شدن
to lead a
سرگردان کردن
strays
گم شده یا سرگردان .
straying
گم شده یا سرگردان .
stray
گم شده یا سرگردان .
to be in a quandery
سرگردان یامتحیرشدن
stray current
جریان سرگردان
extravagate
سرگردان شدن
to be
[left]
stranded
سرگردان شدن
to be on tenter hooks
سرگردان بودن
frustrated cargo
کالای سرگردان
casualties
حادثه
incident
حادثه
events
حادثه
casualty
حادثه
event
حادثه
fortuity
حادثه
occurence
حادثه
adventures
حادثه
adventure
حادثه
adventuress
زن حادثه جو
phenomenon
حادثه
incidents
حادثه
adventurous
<adj.>
حادثه جو
eventless
بی حادثه
disasters
حادثه بد
accidents
حادثه
adventurer
حادثه جو
accident
حادثه
accident
حادثه
uneventful
بی حادثه
accidents
: حادثه
adventurers
حادثه جو
outbreaks
حادثه
outbreak
حادثه
occurrences
حادثه
occurrence
حادثه
disaster
حادثه بد
ghost signals
علایم راداری سرگردان
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
dodgers
دور سرگردان جاخالی کن
dodger
دور سرگردان جاخالی کن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
erratically
بطور سیاریا سرگردان
a minor incident
یک حادثه جزئی
supervening event
حادثه طاری
mishaps
قضا حادثه بد
misadventure
حادثه ناگوار
fortuitous event
حادثه قهری
misadventures
حادثه ناگوار
security incident
حادثه امنیتی
mishap
قضا حادثه بد
outbreaks
شروع حادثه
accident reporting
گزارش حادثه
episodes
حادثه ضمنی
episodes
حادثه معترضه
episode
حادثه معترضه
episode
حادثه ضمنی
adventurism
حادثه جویی
incidents
حادثه عملیاتی
incidents
حادثه ضمنی
miscarriage
حادثه ناگوار
miscarriages
حادثه ناگوار
due to an accident
ناشی از یک حادثه
outbreak
شروع حادثه
incident
حادثه ضمنی
incident
حادثه عملیاتی
straggles
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling
هرزه روییدن سرگردان بودن
awash
سرگردان بر روی امواج دریا
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
straggle
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled
هرزه روییدن سرگردان بودن
occupational accident
حادثه در حین کار
epoch
عصرتاریخی حادثه تاریخی
errantry
دربدری حادثه جویی
misadventures
حادثه ناگوار بدبختی
misadventure
حادثه ناگوار بدبختی
epochs
عصرتاریخی حادثه تاریخی
mischances
رویداد بد حادثه ناگوار
gentleman of fortune
نجیب زاده حادثه جو
mischance
رویداد بد حادثه ناگوار
accident proof
علت وقوع حادثه
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
force majeure
حادثه غیر قابل پیشگیری
acts of God
حادثه قهری قوه قهریه
forcemajeure
حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
accidence
حادثه اصول صرف و نحو
act of God
حادثه قهری قوه قهریه
chaining
اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
improbability
استبعاد حادثه یا امر غیر محتمل
straw in the wind
<idiom>
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
looser
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
spasur
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
whats' up
در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
odysseys
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odyssey
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
intermezzo
حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
strangle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
To be stranded.
دربدر شدن ( سرگردان شدن )
strays
سرگردان شدن منحرف شدن
straying
سرگردان شدن منحرف شدن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
stray
سرگردان شدن منحرف شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com