Dictiornary-Farsi | سریعا قبول کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (20 milliseconds)

English	Persian
take to <idiom>	سریعا قبول کردن


Other Matches

shoot up <idiom>	سریعا رشد کردن
in nothing flat <idiom>	سریعا
expeditiously	سریعا"
speedily	سریعا"
pronto	سریعا
apace	سریعا
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
in no time <idiom>	سریعا ،بزودی
pike	سریعا رفتن
sell like hotcakes <idiom>	سریعا فروختن
snapback	سریعا بهبودی یافتن
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
creep up on <idiom>	سریعا به یک طرف خزیدن
burn a hole in one's pocket <idiom>	پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
current fund	اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
adopts	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adhibit	قبول کردن
passed	قبول کردن
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
accepts	قبول کردن
admitting	قبول کردن
accept	قبول کردن
passes	قبول کردن
accepting	قبول کردن
pass	قبول کردن
adopt	قبول کردن
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
entertains	قبول کردن
honouring	قبول کردن
entertained	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honour	قبول کردن
honored	قبول کردن
honors	قبول کردن
entertain	قبول کردن
accord	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honours	قبول کردن
to take in	قبول کردن
accepting	پسندیدن قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
honors	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
acceptance of goods	قبول کردن کالا
To adopt a child ( an infant ) .	کودکی را بفرزندی قبول کردن
keep an appointment	قبول کردن قرار ملاقات
shell out	هزینه چیزی را قبول کردن
pass	تصویب کردن قبول شدن
passes	تصویب کردن قبول شدن
passed	تصویب کردن قبول شدن
vicarious	به نیابت قبول کردن جانشین
refusing	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused	قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratifying	قبول کردن تصویب کردن
ratified	قبول کردن تصویب کردن
ratifies	قبول کردن تصویب کردن
ratify	قبول کردن تصویب کردن
adopts	قبول کردن اتخاذ کردن
adopting	قبول کردن اتخاذ کردن
pooler	وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
naturalizes	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize	اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
communication	بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
acceptance	قبول
acknowledgment	قبول
acceptances	قبول
compliance	قبول
imprimatur	قبول
receptions	قبول
adoption	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
intromission	قبول
reception	قبول
received	مورد قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
adopter	قبول کننده
taken	مورد قبول
allowable load	بارقابل قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
adoption	قبول به فرزندی
incompliance	عدم قبول
embracement	قبول اتخاذ
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
I agree.	قبول دارم.
compliancy	قبول اجابت
withdraws	قبول نکردن
compliant	قبول کننده
allowable	قابل قبول
withdraw	قبول نکردن
accept	قبول شدن
receivable	قابل قبول
accepting	قبول شدن
ready acceptance	حسن قبول
agreement	قرار قبول
admissible	قابل قبول
compliantly	با قبول و رضایت
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
reply paid	جواب قبول
express acceptance	قبول صریح
accepts	قبول شدن
agreements	قرار قبول
valid	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
disallowance	عدم قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
disclaim	قبول نکردن
acceptable <adj.>	قابل قبول
ratification	قبول قبولی
disclaimed	قبول نکردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
disclaiming	قبول نکردن
reasonable	قابل قبول
disclaims	قبول نکردن
sufficiently <adv.>	قابل قبول
rejection	قبول نکردن
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
tolerable	قابل قبول
unacceptably	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
intolerancy	عدم قبول
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
acceptances	قبول قرارداد
rejection	عدم قبول
accepter	قبول کننده
acceptor	قبول کننده
acceptance	قبول قرارداد
naturalization	قبول تابعیت
acceptably	بطورقابل قبول
non acceptance	عدم قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
intolerance	عدم قبول
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
admittable	قابل قبول
concede	قبول شکست
admission of liability	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
ineligible	غیرقابل قبول
acceptable	قابل قبول
acceptability	قبول شدگی
passable	قابل قبول
conceding	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concedes	قبول شکست
accepting bank	بانک قبول کننده
availabe time	زمان مورد قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
popularity	قابل قبول عامه
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
credibility	قابل قبول بودن
d. of a request	عدم قبول خواهش
complier	قبول کننده همدست
recognized refugee	پناهنده قبول شده
takers	قبول کننده شرط
sign a waiver	قبول اغماض نمودن