Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
quick
سریع یا بدون اتلاف زمان
quicker
سریع یا بدون اتلاف زمان
quickest
سریع یا بدون اتلاف زمان
Other Matches
inoperative time
زمان بدون کاری
quickly
بدون مصرف زمان زیادی
free fall
زمان فرود ازاد بدون چتر
minimum
سیستم کدگذاری که سریع ترین دستیابی و زمان بازیابی را برای داده ذخیره شده دارد
rollover
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
batches
ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
batch
ارسال سریع حجم بزرگی از داده بدون نیاز به تصدیق گیرنده برای هر داده
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
marine express
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
dma
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
wasting
اتلاف
mis spend
اتلاف
dissipation
اتلاف
destruction
اتلاف
loss
اتلاف
losing
اتلاف
spoil
اتلاف
wastage
اتلاف
copper loss
اتلاف مس
lossy
پر اتلاف
spoiled
اتلاف
spoiling
اتلاف
spoils
اتلاف
deliberate destruction
اتلاف
wreckage
اتلاف
bearing loss
اتلاف بالشتکی
wreckage piece
تکه اتلاف
dissipation of energy
اتلاف انرژی
resistance loss
اتلاف مقاومتی
dissipative factor
ضریب اتلاف
dawdle
اتلاف وقت
dawdled
اتلاف وقت
dawdles
اتلاف وقت
core loss
اتلاف اهن
loss factor
ضریب اتلاف
hysteresis loss
اتلاف پسماندی
transformer loss
اتلاف مبدل
core loss
اتلاف هسته
dawdling
اتلاف وقت
loss angle
زاویه اتلاف
iron loss
اتلاف اهن
dielectric loss
اتلاف دی الکتریک
disinvestment
اتلاف سرمایه
wastes
زائد اتلاف
passive play
اتلاف وقت
absorption loss
اتلاف جذب
waste
زائد اتلاف
dissipation
عیاشی اتلاف
voltage loss
اتلاف ولتاژ
evaporation loss
اتلاف در تبخیر
energy dissipation
انرژی اتلاف
arc drop loss
اتلاف جرقهای
power loss
اتلاف توان
generator loss
اتلاف مولد
i^ r loss
اتلاف توان
destruction
اتلاف انهدام
economic waste
اتلاف اقتصادی
heat loss
اتلاف گرمایی
power dissipation
اتلاف قدرت
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
wasted time
وقت اتلاف شده
waste of time
وقت اتلاف شده
time-wasting
وقت اتلاف شده
dielectric loss angle
زاویه اتلاف دی الکتریکی
eddy current loss
اتلاف جریان فوکو
dissipation of time
وقت اتلاف شده
dawdle
وقت اتلاف شده
wastes
تضییع کردن اتلاف
brush friction loss
اتلاف مالشی زغال
waste
تضییع کردن اتلاف
dillydally
اتلاف وقت کردن
dielectric loss factor
ضریب اتلاف دی الکتریکی
energy dissipation action
عامل اتلاف انرژی
electrode dissipation
اتلاف توان الکترد
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
speedy
سریع السیر سریع
speediness
سریع السیر سریع
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
conversion loss of frequency changer cry
اتلاف بلور تغییر دهنده بسامد
This is a sheer waste of time .
این کار اتلاف وقت محض است
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presented
زمان حاضر زمان حال
present
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
thrashing
1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
wing footed
سریع
snell
سریع
spankings
سریع
spanking
سریع
sweepy
سریع
gleg
سریع
sudden
سریع
prompt
سریع
accelerator
سریع
rapid
سریع
accelerators
سریع
rather
سریع تر
prompted
سریع
prompts
سریع
swift
سریع
swifts
سریع
swifter
سریع
galloping
سریع
swiftest
سریع
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
high speed traffic
ترافیک سریع
rapid fire
تیر سریع
quick recovery
بهبود سریع
braids
حرکت سریع
high speed
دنده سریع
high speed
سریع السیر
braided
حرکت سریع
braid
حرکت سریع
quick recovery
رونق سریع
high speed printer
چاپگر سریع
high speed traffic
امد شد سریع
rapid scanning
تقطیع سریع
speeding
سریع کارکردن
courier
پیک سریع
speeds
سریع کارکردن
hotshot
بارکشی سریع
rapid access
با دستیابی سریع
hypernoea
تنفس سریع
couriers
پیک سریع
highflyer
دلیجان سریع
rapid transit
شطرنج سریع
high velocity drop
بارریزی سریع
rath
زود رس سریع
rathe
زود رس سریع
bullets
توپ سریع
bullet
توپ سریع
quickstep
گام سریع
highflier
دلیجان سریع
quick fire
تیر سریع
expressing
سریع صریح
expressing
سریع السیر
expresses
سریع صریح
expresses
سریع السیر
expressed
سریع صریح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com