English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
endocrane سطح درونی جمجمه
Other Matches
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
skull جمجمه
brainpan جمجمه
skulls جمجمه
acranial بی جمجمه
scalps جمجمه
crania جمجمه
cranium جمجمه
scalp جمجمه
craniums جمجمه
skulls جمجمه فرق سر
cranial capacity گنجایش جمجمه
skull جمجمه فرق سر
sconce جمجمه استعداد
phrenologist جمجمه خوان
phrenologist جمجمه شناس
pan کفه جمجمه
pan- کفه جمجمه
pans کفه جمجمه
craniometry جمجمه سنجی
phrenology جمجمه خوانی
craniology جمجمه شناسی
craniometer جمجمه پیما
death's head جمجمه مرده
craniologist جمجمه شناس
cranioscopy جمجمه نگاری
skull and crossbones جمجمه و دو استخوان
craniate جمجمه دار
cranial nerve عصب جمجمه
cranial index شاخص جمجمه
microcephalia سر کوچکی جمجمه کوچک
pericranium قسمت خارجی جمجمه
phrenological وابسته به جمجمه خوانی
phrenology علم براهین جمجمه
osteocranium قسمت استخوانی جمجمه
craniological وابسته به جمجمه شناسی
phrenology جمجمه شناسی روانی
sagittal وابسته به درز سهمی جمجمه
cranial index صد برابر نسبت بین طول جمجمه وارتفاع ان
pithecanthropus انسان اولیه میمون نمای دورهء پلیوسن که جمجمه اش در جاوه کشف شده
crossbones تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
intestines درونی
inmost درونی
infelt درونی
endogenous درونی
intestine درونی
subjective درونی
intrinsic درونی
indoor درونی
interiors درونی
inward درونی
in- درونی
internal درونی
in درونی
insides درونی
inside درونی
in- :درونی
tumble home خم درونی
interior درونی
inner درونی
civil درونی
innermost درونی
in :درونی
phrenologically ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
internal friction اصطکاک درونی
internal force نیروی درونی
internal font فونت درونی
aula حیاط درونی
internal energy انرژی درونی
internal conversion تبدیل درونی
ingrowth رویش درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
indravgnt جریان درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
inner loop حلقه درونی
inner shell electron الکترون درونی
inner speech گفتار درونی
interflow جریان اب درونی
interior affairs کارهای درونی
interiority درونی بودن
internal inhibition بازداری درونی
internal command فرمان درونی
internal consistency هماهنگی درونی
inflow ریزش درونی
internal friction سایش درونی
pore pressure فشار درونی
intrados قوس درونی
internal temperature دمای درونی
intrados springing line پاطاق درونی
spring of intrados پاطاق درونی
loggia ایوان درونی
springing of soffit پاطاق درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
subjectivity درونی بودن
internality درونی بودن
internal work کار درونی
archivolt قوس درونی
internal phase فاز درونی
internal reflection انعکاس درونی
in-fighting کشمکش درونی
the inner layer چینه درونی
internal pressure فشار درونی
internal secretion ترشح درونی
the inner layer لایه درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
pectorals صدری درونی
interpolation براورد درونی
internalizing درونی کردن
internalizes درونی کردن
internalized درونی کردن
internalize درونی کردن
internalising درونی کردن
internalises درونی کردن
internalised درونی کردن
ductless gland غده درونی
innate درونی چسبنده
pectoral صدری درونی
dynamically نیروی درونی
dynamic نیروی درونی
interiors درونی درون
interior درونی درون
bal badak تیغ درونی پا
interpolations براورد درونی
cooptation انتخاب درونی
endoderm پرده درونی
esoteric رمزی درونی
interoceptor گیرنده درونی
entophyte انگل درونی
indoor درونی داخلی
enteroceptor گیرنده درونی
internalization درونی ساختن
endophasia تکلم درونی
endocardium پرده درونی دل
intercorrelation وابستگی درونی
endogenous event رویداد درونی
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
inwarness بطون درونی بودن
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
sacrp دیوار درونی خندق
scarp دیوار درونی خندق
internalization درونی یا باطنی کردن
midland بین الارضین درونی
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
mesophyll بافت درونی برگ
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
inside berm سکوی شیببر درونی
internal torque گشتاور نیروی درونی
endometritis اماس درونی زهدان
internal hard disk دیسک سخت درونی
dynamic pressure فشار محرکه درونی
endometrium پرده درونی زهدان
endo arterities اماس درونی شریان
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
endocarditis اماس غشاء درونی دل
internal evidence مدارک یاگواه درونی
inner work function انرژی خروج درونی
endocarp حلقه درونی میوه
internist متخصص داروهای درونی
enostosis اماس درونی استخوان
endosporium غشاء درونی تخم
endospore غشاء درونی تخم
autotelic دارای قصد درونی
internal sort مرتب کردن درونی
inside نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc قسمت درونی سفیده سلول
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endocardial وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner [پیش آمدگی گوشه درونی]
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive وابسته به انگیزش وتحریک درونی
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction مالش درونی سایش داخلی
entoptics شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
integrated مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
auscultator گوش کننده صداهای درونی بدن
intramural واقع در این سوی دیوارها درونی
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
intima درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Marxists طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com