English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
Other Matches
No vacancies. جاموجود نیست ( درهتل ؟رستوران وغیره )
She declined several restaurants before we could agree on one. او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
order سفارش دادن
indent سفارش دادن
indents سفارش دادن
indenting سفارش دادن
call the shots <idiom> سفارش دادن
place an order سفارش دادن
send away for سفارش دادن
order سفارش دادن دستور دادن
to book something چیزی را سفارش دادن
reorder دوباره سفارش دادن
To place an order for some goods. کالائی را سفارش دادن
engage از پیش سفارش دادن
engages از پیش سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
bespeak ازپیش سفارش دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سفارش دادن تنظیم کردن
indent upon a person for goods درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
procurement lead time زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
I stayed at the hotel with some friends. با دوستانم درهتل ماندم
put up at a hotel etc. <idiom> درهتل یا خانه کسی ماندن
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
buffets رستوران
restaurant رستوران
cafe رستوران
eatinghouse رستوران
eating house رستوران
buffeting رستوران
tea shops رستوران
tea shop رستوران
snack bar رستوران
restaurants رستوران
snack bars رستوران
tea-room رستوران
chop house رستوران
buffeted رستوران
buffet رستوران
tea-rooms رستوران
coffee shop رستوران
restaurateurs صاحب رستوران
diners واگن رستوران
diner واگن رستوران
dumb waiter رستوران سیار
restaurateur صاحب رستوران
dumb waiters رستوران سیار
salon رستوران مشروبفروشی
salons رستوران مشروبفروشی
restauranteur صاحب رستوران
dance floor محلمخصوصرقصدر رستوران
dining cars واگن رستوران قطار
saloon سالن زیبایی رستوران
saloons سالن زیبایی رستوران
canteen فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteens فروشگاه یا رستوران سربازخانه
dining car واگن رستوران قطار
Our office is facing (opposite)the restaurant. دفتر ما روبروی رستوران است
station bar رستوران ایستگاه راه آهن
tearoom رستوران کوچک ودنج مخصوص نسوان
Can you recommend a good restaurant? آیا میتوانید یک رستوران خوب معرفی کنید؟
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
indenting سفارش
indent سفارش
order سفارش
enjoinment سفارش
indents سفارش
reference سفارش
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
ordering سفارش دهی
commendation سفارش تقدیر
order for goods سفارش کالا
letter of recommendation سفارش نامه
acknowledgement of order تایید سفارش
economic order quantity حد مطلوب سفارش
modification order سفارش اصلاحی
purchase order سفارش خرید
order format قالب سفارش
conditional order سفارش مشروط
order دستور سفارش
acknowledgement of order تصدیق سفارش
Put in a good word for me. سفارش من رابکن
engaged سفارش شده
trial order سفارش ازمایشی
back order سفارش معوق
enjoins سفارش کردن به
enjoining سفارش کردن به
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
outwork سفارش به بیرون
blanket order سفارش کلی
factory order سفارش ساخت
asking and ordering درخواست و سفارش
enjoin سفارش کردن به
processing of the order انجام سفارش
enjoined سفارش کردن به
open indent سفارش خرید باز
reorder interval زمان بین دو سفارش
reorder point نقطه سفارش مجدد
lead time زمان انجام سفارش
indent سفارش رسیده از خارج
custom made سفارش داده شده
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
reorder cost هزینه سفارش مجدد
custom-made سفارش داده شده
reorder level سطح سفارش مجدد
re order سفارش دوم باره
indents سفارش رسیده از خارج
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
indent سفارش درخواست کردن
order time زمان سفارش کالا
order processing time مدت انجام سفارش
dispatch order سفارش حمل سریع
outwork سفارش به خارج از شرکت
ordered سفارش داده شده
indents سفارش درخواست کردن
indenting سفارش درخواست کردن
indenting سفارش رسیده از خارج
order processing time زمان انجام سفارش
testimonial سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials سفارش وتوصیه رضایت نامه
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
indents سفارش خرید از کشور بیگانه
indenting سفارش خرید از کشور بیگانه
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
mail order سفارش کالا بوسیله پست
a la carte جداجدا سفارش داده شده.
indent سفارش خرید از کشور بیگانه
juke joint رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
cost plus contracts قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
canvassing جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
standing order دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
computerised ordering systems سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
standing orders دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Manchester-Kashan فرش کاشانی-انگلیسی [این نوع فرش به سفارش شهر منچستر در کاشان بافته می شده و پشم آن تماما از نوع مرینوس استرالیایی بوده است.]
order خرید سفارش خرید
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
recommend سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com