English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
Other Matches
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
aristocrat اشراف زاده
aristocrats اشراف زاده
milord مرد اشرافی ونجیب زاده انگلیسی
cousinry عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
youth hostels شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
breeding تعلیم وتربیت
anglicization انگلیسی منشی اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی
house of correction کانون اصلاح وتربیت
anglicism اصطلاح زبان انگلیسی انگلیسی مابی
birder نگاهدارنده وتربیت کننده مرغان وپرندگان
student teacher شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
he was on his trial او را محاکمه میکردند
nepew پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
cousinly دایی زاده وار خاله زاده وار
fire pot فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
hospitaler فرقههای مسیحی که از بیماران ومعلولین پرستاری میکردند
amazon زنانی که در اسیای صغیرزندگی میکردند و با یونانیان می جنگیدند
hyksos نام سلسلهای از پادشاهان مصر که چوپانی میکردند
witan اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
aristocrate اشراف
noblesse اشراف
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
theoric وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
aristocracies اشراف سالاری
aristocracy طبقهء اشراف
aristocracy اشراف سالاری
aristocrats طرفدارحکومت اشراف
aristocrat طرفدارحکومت اشراف
aristocracies طبقهء اشراف
optimates گروه اشراف
lime juicer ملوان انگلیسی انگلیسی
wampumpeag صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
aristocrat عضو دستهء اشراف
aristocrats عضو دستهء اشراف
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
blue blood عضو طبقه اشراف
youth جوانان
yoth جوانان
young people جوانان
youths جوانان
masters and misses جوانان
junkerism عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerdom عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
anglicises انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicising انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicised انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicize انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicized انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizes انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizing انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
juvenile ویژه نو جوانان
youth جوانمرد جوانان
youths جوانمرد جوانان
juveniles ویژه نو جوانان
youth sports بازیهای جوانان
youth hostel خوابگاه جوانان
the youth of the country جوانان کشور
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
youths of puissance جوانان توانا یا نیرومند
the rising generation دوره جوانان اینده
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
patriciate طبقه اشراف مقام بزرگ زادگان واشراف
There is no fault in young men having desires. <proverb> آرزو به جوانان عیب نیست .
small fry <idiom> شخص غیر مهم ،جوانان
jaycee عضو اطاق بازرگانی جوانان
YMCAs مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCA مخفف باشگاه جوانان مسیحی
gilded youth جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
Luddites هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddite هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
borstals دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
borstal دارالتادیب جوانان بین شانزده و بیست و یک سال
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
aristocracies حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracy حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
fry زاده
frying زاده
descendent زاده
fitz زاده
fries زاده
descended زاده
nee زاده
descendant زاده
progeniture زاده
evite زاده حوا
earth born زاده خاک
aristocrats نجیب زاده
legitimates حلال زاده
coz خاله زاده
thane نجیب زاده
born in lawful wedding حلال زاده
born in the purple دارا زاده
born in the purple غنی زاده
bashaw نجیب زاده
chevalier نجیب زاده
cousin german عمو زاده
sea born زاده دریا
coz عمه زاده
coz دایی زاده
cousin german عمه زاده
patricians اعیان زاده
cousins خاله زاده
blue-blooded نجیب زاده
blue blooded نجیب زاده
hamite زاده حام
hagseed زاده عجوزه
illegitimate زنا زاده
first begotten نخست زاده
grandee اصیل زاده
patrician نجیب زاده
patrician اعیان زاده
patricians نجیب زاده
first ling نخست زاده
firstling نخست زاده
childe نجیب زاده
cousin خاله زاده
aristocrat نجیب زاده
cousins دایی زاده
cousins عمو زاده
freeborn ازاد زاده
cousins عمه زاده
levite زاده لاوی
cousin دایی زاده
cousin عمو زاده
cousin عمه زاده
high born نجیب زاده
firstborn نخست زاده
legitimating حلال زاده
noblewomen نجیب زاده
noblewoman نجیب زاده
magnates نجیب زاده
magnate نجیب زاده
knights نجیب زاده
knighting نجیب زاده
knighted نجیب زاده
noblemen نجیب زاده
first born نخست زاده
first-born نخست زاده
nobleman نجیب زاده
legitimated حلال زاده
knight نجیب زاده
legitimate حلال زاده
mulatto زاده اروپایی وزنگی
junker اصیل زاده المانی
don لرد یا نجیب زاده
speak of the devil and he appears <idiom> حلال زاده بودن
cousinly عمه زاده وار
gentleman of fortune نجیب زاده حادثه جو
feringhee پرتغالی زاده هند
donned لرد یا نجیب زاده
donning لرد یا نجیب زاده
dons لرد یا نجیب زاده
well born اصیل نجیب زاده
underbred نااصل زاده بی تربیت
young saints Šold devils جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
junker جوان نجیب زاده المانی
true born حلال زاده اصیل اصل
hagborn شیطان زاده فرزند ساحره
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
africander اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
household troops هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
wellborn نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
under cover of frind ship بعنوان دوستی
under the plea of بعنوان به بهانه
preparatorily بعنوان تهیه
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
mestiza کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
mestizo کسیکه زاده اسپتنیولی و هندی و امریکایی باشد
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
supervisory بعنوان بررسی کننده
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
instance بعنوان مثال ذکر کردن
as بهمان اندازه بعنوان مثال
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com