English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
Other Matches
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
reactivate دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivated دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivates دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivating دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
loading پر کردن سلاح
disarm خلع سلاح کردن
disarmed خلع سلاح کردن
disarms خلع سلاح کردن
unarm خلع سلاح کردن
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
loading خرج گذاری کردن سلاح
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
disarms خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarm خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
range card کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
speak well for معرفی کردن
presenting معرفی کردن
present معرفی کردن
introduced معرفی کردن
bring forward معرفی کردن
introduce معرفی کردن
presented معرفی کردن
inset معرفی کردن
introducing معرفی کردن
nominates معرفی کردن
introduces معرفی کردن
nominate معرفی کردن
presents معرفی کردن
nominating معرفی کردن
representation معرفی کردن
insets معرفی کردن
recommending معرفی کردن
recommend معرفی کردن
recommends معرفی کردن
representations معرفی کردن
to register [with a body] اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
preconize بعموم معرفی کردن
reported معرفی کردن خود
reports معرفی کردن خود
report معرفی کردن خود
instantiate معرفی کردن بوسیله کنسرت
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meets معرفی شدن به ملاقات کردن
to r.someone as a کسی را به سمتی معرفی کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to give publicity to بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
serve خدمت کردن به
ministers خدمت کردن
serves خدمت کردن
served خدمت کردن به
minister خدمت کردن
serves خدمت کردن به
serve خدمت کردن
served خدمت کردن
desertion ترک خدمت کردن
to serve in the ranks خدمت سربازی کردن
to serve in the army درارتش خدمت کردن
serves خدمت ارتشی کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
served خدمت ارتشی کردن
serve خدمت ارتشی کردن
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
walkthrough جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
boolean algebra قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
minister : کمک کردن خدمت کردن
ministers : کمک کردن خدمت کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
armouring سلاح
weapons سلاح
armor سلاح
armour سلاح
weapon سلاح
weaponless بی سلاح
armament سلاح
armaments سلاح
arm سلاح
automatic weapon سلاح خودکار
accident علامت سلاح
disarmament خلع سلاح
heavy arm سلاح سنگین
half loaded سلاح نیمه پر
distance برد سلاح
panoply سلاح کامل
arms control کنترل سلاح
under arms تحت سلاح
accidents علامت سلاح
distances برد سلاح
side armor سلاح کمری
range برد سلاح
to carry arms سلاح برداشتن
ranged برد سلاح
airguns سلاح بادی
ranges برد سلاح
offensive weapon سلاح خطرناک
offensive weapon سلاح تهاجمی
dis armament خلع سلاح
weaponry تهیه سلاح
pieces قبضه سلاح
piece قبضه سلاح
chemical munition سلاح شیمیایی
to fly to arms سلاح برداشتن
airgun سلاح بادی
spica سماک بی سلاح
bear arms تحت سلاح رفتن
artillery carriage قنداق سلاح توپخانه
cycle of operation دوره عمل سلاح
brandish تکان دادن سلاح
safety lock چفت ضامن سلاح
brandishing تکان دادن سلاح
range correction تصحیح برد سلاح
brandishes تکان دادن سلاح
brandished تکان دادن سلاح
intermediate range سلاح برد متوسط
failure عمل نکردن گیر سلاح
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
jutte نوعی سلاح بنام ده دست
failures عمل نکردن گیر سلاح
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
concrete steel سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
bazookas یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
bazooka یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
half loaded سلاح نیمه خرج گذاری شده
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
catches ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
representation معرفی
designations معرفی
designation معرفی
reclame معرفی
representations معرفی
reference معرفی
presentations معرفی
presentation معرفی
nominator معرفی کننده
letter of reference معرفی نامه
presentee معرفی شده
representer معرفی کننده
letter معرفی نامه
letters معرفی نامه
introduction معارفه معرفی
designative معرفی کننده
introductions معارفه معرفی
nuncupatory معرفی کننده
letter of introduction معرفی نامه
presentable شایان معرفی
initial campaign معرفی کالا به بازار
letterman دارنده معرفی نامه
presentably بطور قابل معرفی
introductions معرفی رسمی اشناسازی
net authentication معرفی ایستگاههای شبکه
introduction معرفی رسمی اشناسازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com