Dictiornary-Farsi | سلامت زنده دلی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
haleness	سلامت زنده دلی


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
safety	سلامت
healthiness	سلامت
sicker	سلامت
safeness	سلامت
healthily	به سلامت
health	سلامت مزاج
mental health	سلامت روانی
ship safety	سلامت کشتی
compos mentis	سلامت عقل
sanity	سلامت عقل
sanity	سلامت روانی
healt and safety commision	کمیسیون سلامت و امنیت
salutary	سلامت بخش سودمند
i provided for his safety	وسائل سلامت او را فراهم کردم
To conserve ones health(energy )	سلامت ( نیرو ) خود را حفظ کردن
the animal is not s. to touch	دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
ration credit	تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
Green tea is esteemed for its health-giving properties.	ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
the Holy Grail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal	جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
Nothing can.compensate for the loss ones health.	هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
commitment board	هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
liveliest	زنده
livelier	زنده
vivid	زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
plaster of Paris	گچ زنده
lively	زنده
living	زنده
skylarker	زنده دل
lighthearted	زنده دل
life full	سر زنده
full of life	سر زنده
vivific	زنده
coiner	زنده
biotic	زنده
viviparous	زنده زا
biogen	زنده زا
alacritous	زنده
above ground	زنده
animates	زنده
animate	زنده
live bearing	زنده زا
cheerful <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
lived	زنده
lived	:زنده
freshest	زنده
quick	زنده
live	زنده
quickest	زنده
live	:زنده
dapper	زنده دل
fresh-	زنده
dashing	زنده دل
fresh	زنده
quicker	زنده
alive	زنده
vivify	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
biopsy	زنده بینی
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
viviparity	زنده زایی
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
ground ball	توپ زنده
lived	زنده بودن
to recover to life	زنده کردن
lived	زنده کردن
to see the sun	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
macroconsumer	زنده خوار
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
gamesome	زنده روح
live ball	توپ زنده
live	زنده کردن
spirituelle	بشاش سر زنده
living soil	خاک زنده
long little	زنده باد
long live	زنده باد
resusctate	زنده کردن
lucubration	شب زنده داری
resuscitator	زنده کننده
resurge	زنده شدن
restore to life	زنده کردن
restoration to life	زنده سازی
pernoctation	شب زنده داری
quick lime	اهک زنده
quick ening	زنده کننده
playable	توپ زنده
quick clay	بتن زنده
living polymer	بسپار زنده
living organisms	موجودات زنده
living environment	محیط زنده
spiritous	فعال زنده
in vivo	بافت زنده
inter vivos	در میان زنده ها
irresuscitable	زنده نشدنی
live	زنده بودن
vivas	زنده باد
viva	زنده باد
live load	بار زنده
reviviscence	زنده سازی
live steam	بخار زنده
liveliness	زنده دلی
protoplast	واحدجرم زنده
biophage	زنده خوار
survived	زنده ماندن
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
resuscitated	زنده کردن
waked	شب زنده داری
resuscitate	زنده کردن
wakes	شب زنده داری
vigilance	شب زنده داری
good	توپ زنده
quicklime	اهک زنده
resurrect	زنده کردن
survives	زنده ماندن
surviving	زنده ماندن
survive	زنده ماندن
liven	زنده شدن
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
resurrects	زنده کردن
quicken	زنده کردن
quicken	زنده شدن
quickened	زنده کردن
quickened	زنده شدن
quickens	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
verve	زنده دلی
live wire	سیم زنده
quickens	زنده شدن
vive int	زنده باد!
anabiosis	زنده سازی
biogenic	زنده زایی
wight	موجود زنده
revives	زنده شدن
protoplasm	جرم زنده
live wires	سیم زنده
bioderm	لایه زنده
biomass	توده زنده
wanener	شب زنده دار
survived <past-p.>	زنده ماندن
activities	زنده دلی
wakeful	شب زنده دار
activity	زنده دلی
survivor	شخص زنده
survivors	زنده ماندگان
viable	زنده ماندنی
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
we are still above ground	هنوز زنده ایم
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
revenant	ادم زنده شده
To bury blive.	زنده بگور کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
up with peacel	زنده باد صلح
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
viviparous	جانور زنده زا ولود
biogenic	موجد موجود زنده
revitalize	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
revitalizes	باز زنده ساختن
revitalizing	باز زنده ساختن
galliard	ادم دل زنده و شاداب
waked	شب زنده داری کردن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
wake	شب زنده داری کردن
wakes	شب زنده داری کردن
vitality	انرژی و زنده دلی
combat survival	زنده ماندن در رزم
lump lime	کلوخ اهک زنده
organism	ترکیب موجود زنده
biomass pyramid	هرم توده زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
revitalising	باز زنده ساختن
revitalises	باز زنده ساختن
outliving	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
overlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
photobiotic	زنده بواسطه نور
outlive	بیشتر زنده بودن از