English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
Other Matches
measuring technique متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
civil military relations روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
characterization مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
socialism جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
relations روابط
marital relations روابط زناشویی
ideological relations روابط ارمانی
space relations روابط فضایی
financial relations روابط مالی
terming روابط فصل
term روابط فصل
sexual relations روابط جنسی
social relations روابط اجتماعی
good relations روابط حسنه
termed روابط فصل
diplomatic relations روابط دیپلماتیک
diplomatic relations روابط سیاسی
industrial relations روابط صنعتی
public affairs روابط عمومی
disengagement متارکه روابط
rapporchment تجدید روابط
paratactic فاقد روابط
economic relations روابط اقتصادی
public relations روابط عمومی
communal relationship روابط ناحیهای
community relations قسمت روابط عمومی
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
break of relations قطع روابط کردن
rapprochement ایجاد روابط حسنه
come to a rupture قطع روابط کردن
flesh and blood <idiom> روابط نزیک داشتن
come to rupture قطع روابط کردن
good neigbourly relations روابط حسن همجواری
means end relations روابط وسیله- هدف
industrial relations روابط کارگر وکارفرما
interstate relations روابط بین الدول
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
phalanstery روابط تعاونی اجتماعی
rupture of diplomatic relations قطع روابط دیپلماتیک
ideological relations روابط ایده ئولوژیک
internationals وابسته به روابط بین المللی
electro magnetism علم روابط فیزیکی میان
international وابسته به روابط بین المللی
amity روابط حسنه حسن تفاهم
anthropology مبحث روابط انسان با خدا
international economic relations روابط اقتصادی بین المللی
psychophysics مبحث روابط روان وماده
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
dynamic relation روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
The sever ones connections ( relation ) with someone . روابط خود را با کسی قطع کردن
to break off diplomatic relations روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
psychophysical وابسته بعلم روابط میان تن وروان
minnesota spacial relations test ازمون روابط فضایی مینه سوتا
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
ententes روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
pragmatics مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
ententes cordiales روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
input output analysis تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
personnel افراد
trooped افراد
enlisted personnel افراد
enlistedman افراد
trooping افراد
men افراد
troop افراد
the body politic جامعه
communities جامعه
socio- جامعه
polities جامعه
ecological community جامعه
community جامعه
society جامعه
universe جامعه
societies جامعه
polity جامعه
evaluations سنجش
evaluation سنجش
appraisal سنجش
measurements سنجش
scaling سنجش
measurement سنجش
appraisals سنجش
pondered سنجش
ponder سنجش
assays سنجش
assay سنجش
scalar سنجش
measurment سنجش
assessment سنجش
measure سنجش
ponderation سنجش
ponderingly با سنجش
ponders سنجش
g سنجش
degress of comparison سنجش
poneration سنجش
assessments سنجش
pondering سنجش
deliberation سنجش
evalution سنجش
deliberations سنجش
enlistee افراد داوطلب
withindoors افراد داخل
personnel status وضع افراد
filler personnel افراد جایگزینی
roll call نامیدن افراد
equal status persons افراد همپایه
enlisted personnel طبقه افراد
liberty men افراد مرخصی
service club باشگاه افراد
platoon جوخهء افراد
cognoscenti افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
head counts جمع افراد
head count جمع افراد
top-level افراد عالیرتبه
platoons جوخهء افراد
packed out پر و مملو از افراد
category طبقه افراد
subclass بی کلاس [در جامعه]
underclass بی کلاس [در جامعه]
A classless society. جامعه بی طبقه
dissocialization جامعه گسلی
ecclesiastes کتاب جامعه
closed society جامعه بسته
sociality جامعه جویی
atomistic society جامعه ذرهای
nonliterate society جامعه نانویسا
transitory society جامعه انتقالی
moslem league جامعه مسلمانان
biocenose جامعه زندگان
biocummunity جامعه زندگان
biotic communtity جامعه زندگان
throwaway society جامعه مسرف
classless society جامعه بی طبقه
socialist جامعه گرای
mass society جامعه انبوهیده
integral calculvs حساب جامعه
integral calculus حساب جامعه
sociometry جامعه سنجی
infinite population جامعه نامحدود
inert society جامعه بیهوده
sociologist جامعه شناس
socialism جامعه گرایی
social desirability جامعه پسندی
sociogenic جامعه زاد
social minded در فکر جامعه
sociopath جامعه ستیز
finite population جامعه محدود
socialists جامعه گرای
stimulus population جامعه محرکها
statistical universe جامعه اماری
eruropean community جامعه اروپایی
psychopath جامعه ستیز
psychopaths جامعه ستیز
sociable جامعه پذیر
league of nations جامعه ملل
sociopathy جامعه ستیزی
sociocentrism جامعه- محوری
affluent society جامعه مصرفی
society جامعه اجتماع
antisocial جامعه ستیز
societies جامعه اجتماع
sociability جامعه پذیری
parameter اماره جامعه
parameters اماره جامعه
preliterate society جامعه نانویسا
sociological جامعه شناختی
primitive society جامعه ابتدایی
social science جامعه شناسی
affluent society جامعه رفاه
lower class بی کلاس [در جامعه]
psychopathy جامعه ستیزی
sociology جامعه شناسی
affluent society جامعه ثروتمند
peripheral community جامعه پیرامونیperipeteia
affluent society جامعه مرفه
measuring generator مولد سنجش
measuring frequency فرکانس سنجش
voltage measuring سنجش ولتاژ
measuring error خطای سنجش
measuring junction محل سنجش
surveyor's chain زنچیر سنجش
measuring position محل سنجش
measuring point نقطه سنجش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com