Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
transvaluate	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvalue	سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
Other Matches
book value	ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
transvaluation	سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
transvaluation	نوسنجیدن
at pleasure	برحسب دلخواه برحسب میل
ppi gauge	معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
scitovsky double criterion	معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
confedration of states	دولت جدیدی تشکیل نمیشود
To accord recognition to a new government.	دولت جدیدی را برسمیت شناختن
A new government wI'll take office .	حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
branch	جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branches	جوانه زدن براه جدیدی رفتن
ad valorem	به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value	تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
rehashed	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
Thats no news to me.	این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
rehashes	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
They have come out with a new gimmick to attract customers .	کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
value added	قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
income velocity	دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
end	با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends	با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended	با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological	وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value	بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain	منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
formatter	برنامهای که متن را به حالت جدیدی تبدیل میکند طبق پارامترها یا کدهای توکار
carries	با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried	با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying	با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry	با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
new deal	روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
currency devaluation	کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
benchmark	معیار
standard	معیار
received	معیار
gauges	معیار
gauge	معیار
benchmarks	معیار
standards	معیار
yardsticks	معیار
touchstones	معیار
touchstone	معیار
norms	معیار
norm	معیار
gauged	معیار
sampled	معیار
sample	معیار
paragons	معیار
dimension	معیار
canonical	معیار
yardstick	معیار
dimensions	معیار
rate of dosage	معیار
test	معیار
tested	معیار
tests	معیار
criterion	معیار
paragon	معیار
analyse [British]	سنجیدن
analyze [American]	سنجیدن
essays	سنجیدن
evaluate	سنجیدن
essay	سنجیدن
measure	سنجیدن
gage	سنجیدن
weigh	سنجیدن
rates	سنجیدن
rate	سنجیدن
figure out	سنجیدن
dissect [analyse]	سنجیدن
assay	سنجیدن
assesses	سنجیدن
assessed	سنجیدن
assess	سنجیدن
weighed	سنجیدن
weighing	سنجیدن
weighs	سنجیدن
evaluate	سنجیدن
evaluated	سنجیدن
evaluates	سنجیدن
evaluating	سنجیدن
counterpoise	سنجیدن
to put together	با هم سنجیدن
assessing	سنجیدن
examine	سنجیدن
ponder	سنجیدن
check	سنجیدن
determine	سنجیدن
enquire into	سنجیدن
explore	سنجیدن
investigate	سنجیدن
look into	سنجیدن
survey	سنجیدن
scrutinize	سنجیدن
study	سنجیدن
pondered	سنجیدن
pondering	سنجیدن
counterweights	سنجیدن
counterweight	سنجیدن
inspect	سنجیدن
bolt [examine]	سنجیدن
ponders	سنجیدن
standards	یکسان معیار
sigma	انحراف معیار
sigma score	نمره معیار
criterion of degeneracy	معیار تبهگنی
pareto criterion	معیار پاراتو
STDs	مخفف معیار
standard score	نمره معیار
standard deviation	انحراف معیار
standard	یکسان معیار
standard stimulus	محرک معیار
STD	مخفف معیار
system standard	معیار سیستم
standardization	معیار گیری
gauge	مقیاس معیار
g	نمونه معیار
gauged	مقیاس معیار
standard of living	معیار زندگی
standards of living	معیار زندگی
gauges	مقیاس معیار
gray code	معیار GREY
standard error	خطای معیار
unitage	برحسب
in terms of	برحسب
at the request of	برحسب
in accordance with	برحسب
in conformity with	برحسب
incompliance with	برحسب
agreeably to	برحسب
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
assays	سعی سنجیدن
clock	سنجیدن باساعت
gauges	سنجیدن نمونه
tries	سنجیدن ازمایش
try	سنجیدن ازمایش
clocks	سنجیدن باساعت
assay	سعی سنجیدن
gauged	سنجیدن نمونه
accurate to gage	دقت در سنجیدن
gauge	سنجیدن نمونه
air quality criterion	معیار کیفیت هوا
standard error of estimate	خطای معیار براورد
standard error of difference	خطای معیار تفاوت
sed	خطای معیار تفاوت
sigmagram	نگاره نمرات معیار
wire gauge	معیار ضخامت سیم
standard error of mean	خطای معیار میانگین
sm	خطای معیار میانگین
criterion	معیار نشان قطعی
Greenwich Mean Time	معیار ساعت گرینویچ
stochastical <adj.>	برحسب تصادف
random <adj.>	برحسب تصادف
incidental <adj.>	برحسب تصادف
pursuant to	مطابق برحسب
fortuitous <adj.>	برحسب تصادف
contingent [accidental] <adj.>	برحسب تصادف
coincidental <adj.>	برحسب تصادف
casual [not planned] <adj.>	برحسب تصادف
tonnage	وزن برحسب تن
adventitious <adj.>	برحسب تصادف
accidental <adj.>	برحسب تصادف
stochastic <adj.>	برحسب تصادف
percentage	برحسب درصد
percentages	برحسب درصد
to	برحسب مطابق
accidentally <adv.>	برحسب اتفاق
incidentally <adv.>	برحسب اتفاق
fortuitously <adv.>	برحسب اتفاق
coincidentally <adv.>	برحسب اتفاق
haphazard <adj.>	برحسب تصادف
haphazardly	برحسب تصادف
by hazard <adv.>	برحسب اتفاق
by usage	برحسب عادت
by happenstance <adv.>	برحسب اتفاق
by chance <adv.>	برحسب اتفاق
hit or miss	برحسب تصادف
by a coincidence <adv.>	برحسب اتفاق
by accident <adv.>	برحسب اتفاق
at choice	برحسب دلخواه
at random <adv.>	برحسب اتفاق
as it happens <adv.>	برحسب اتفاق
accidently <adv.>	برحسب اتفاق
outwardly	برحسب فاهر
to out ward seeming	برحسب فاهر
As the case may be .	برحسب مورد( آن)
custom	برحسب عادت
comparing	برابرکردن باهم سنجیدن
deliberating	تعمق کردن سنجیدن
deliberates	تعمق کردن سنجیدن
deliberated	تعمق کردن سنجیدن
deliberate	تعمق کردن سنجیدن
measure	پیمانه کردن سنجیدن
compares	برابرکردن باهم سنجیدن
telemeter	بامسافت سنج سنجیدن
compared	برابرکردن باهم سنجیدن
compare	برابرکردن باهم سنجیدن
prints	معمولا با معیار نقط ه در اینچ
SE	خطای معیار اندازه گیری

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com