Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
esorow
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
Other Matches
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
eventual
موکول بانجام شرطی
remainder
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
zero
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
estate in remainder
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dongle
مدار کد گذاری شده یا قطعهای که پیش از اجرای نرم افزاری حق کپی باید در سیستم باشد
variable
ثبات یا محل ذخیره سازی که میتواند هر عدد یا حروف داشته باشد و در حین اجرای برنامه تغییر کند
variables
ثبات یا محل ذخیره سازی که میتواند هر عدد یا حروف داشته باشد و در حین اجرای برنامه تغییر کند
certificate
سندرسمی
certificates
سندرسمی
conditioning
شرطی کردن شرطی سازی
chaining
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
apodosis
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
dependent
موکول
even tual
موکول
contingent
موکول
subject
موکول به
dependance
موکول
dependence
موکول
subjected
موکول به
subjecting
موکول به
subjects
موکول به
contingents
موکول
substantiation
تحقق
verification
تحقق
realization
تحقق
positivism
تحقق
entelechy
تحقق
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
conditional
موکول مقید
pend
موکول بودن
dependent
عایله موکول به
contingent
موکول یا موقوف به
relegated
موکول کردن
relegates
موکول کردن
relegating
موکول کردن
contingents
موکول یا موقوف به
relegate
موکول کردن
carry out
تحقق بخشیدن
make something happen
تحقق بخشیدن
put into effect
تحقق بخشیدن
come off
تحقق یافتن
put inpractice
تحقق بخشیدن
incertiude
عدم تحقق
incertitude
عدم تحقق
realism
تحقق گرایی
realizable
تحقق پذیر
realizable
قابل تحقق
realistically
تحقق گرای
put ineffect
تحقق بخشیدن
implement
تحقق بخشیدن
actualise
[British]
تحقق بخشیدن
realises
تحقق یافتن
actualize
تحقق بخشیدن
carry ineffect
تحقق بخشیدن
carry into effect
تحقق بخشیدن
realised
تحقق یافتن
realising
تحقق یافتن
realising
تحقق بخشیدن
realize
تحقق یافتن
realizing
تحقق یافتن
realizes
تحقق بخشیدن
realize
تحقق بخشیدن
realizes
تحقق یافتن
realized
تحقق یافتن
realized
تحقق بخشیدن
realizing
تحقق بخشیدن
realists
تحقق گرای
realises
تحقق بخشیدن
realistic
تحقق گرای
realised
تحقق بخشیدن
realist
تحقق گرای
contango
به بعد موکول کردن
postponements
موکول ببعد کردن
shelve
ببعد موکول کردن
postponement
موکول ببعد کردن
deep freeze
به بعد موکول کردن
deep freezes
به بعد موکول کردن
shelved
ببعد موکول کردن
subject to your approval
موکول به تصویب شما
scholasticate
اهل تحقق وتتبع
validation of a model
تحقق پذیری یک الگو
lost cause
هدف تحقق نیافتنی
validation of a hypothesis
تحقق پذیری یک فرضیه
lost causes
هدف تحقق نیافتنی
to put something into cold storage
<idiom>
چیزی را به بعد موکول کردن
postpone
بتعویق انداختن موکول کردن
postpones
بتعویق انداختن موکول کردن
adjourn
موکول بروز دیگر شدن
postponing
بتعویق انداختن موکول کردن
postponed
بتعویق انداختن موکول کردن
adjourned
موکول بروز دیگر شدن
adjourning
موکول بروز دیگر شدن
adjourns
موکول بروز دیگر شدن
to put something on the shelf
<idiom>
چیزی را به بعد موکول کردن
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
forthcoming
<adj.>
آماده به ارائه
[نزدیک به تحقق]
see the light of day
<idiom>
متولد شدن ،تحقق یافتن
estate in reversion
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
conditioned
شرطی
provisory
شرطی
provisional
شرطی
eventual
شرطی
conditional
شرطی
protatic
شرطی
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
conditional statement
حکم شرطی
provisos
جمله شرطی
conditional operator
عملگر شرطی
conditioned response
واکنش شرطی
subjunctive
وجه شرطی
conditioned inhibition
بازداری شرطی
conditional statement
دستور شرطی
conditional transfer
انتقال شرطی
conditioned stimulus
محرک شرطی
soft hyphen
خط تیره شرطی
conditioned response
پاسخ شرطی
conditioned reflex
بازتاب شرطی
the subjunctive mood
وجه شرطی
conditionality
صورت شرطی
conditioned suppression
منع شرطی
conditional instruction
دستورالعمل شرطی
conditonal branching
انشعاب شرطی
conditional branch
انشعاب شرطی
case branch
انشعاب شرطی
on no condition
به هیچ شرطی
conditioning
شرطی شدن
conditional jump
جهش شرطی
unconditioning
شرطی زدایی
provisional
شرطی مشروط
condeitional branch
انشعاب شرطی
proviso
جمله شرطی
unconditioned
غیر شرطی
conditionability
قابلیت شرطی شدن
conditioned emotional response
پاسخ هیجانی شرطی
unconditional
غیر شرطی بی شرط
conditional breakpoint
نقطه انفصال شرطی
conditional jump instruction
دستورالعمل پرش شرطی
reconditioning
شرطی کردن مجدد
conditioned avoidance response
پاسخ اجتنابی شرطی
avoidance conditioning
شرطی کردن اجتنابی
subjunctive
وابسته بوجه شرطی
conditioned escape response
پاسخ گریز شرطی
backward conditioning
شرطی کردن وارونه
classical conditioning
شرطی سازی کلاسیک
cer
پاسخ هیجانی شرطی
ucs
محرک غیر شرطی
pavlovian conditioning
شرطی شدن پاولفی
provisorily
بطور شرطی یا موقت
unconditioned reflex
بازتاب غیر شرطی
preconditioning
پیش شرطی کردن
vicarious conditioning
شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning
شرطی شدن جانشینی
modal auxiliary
فعل معین شرطی
operant conditioning
شرطی شدن کنش گر
instrumental conditioning
شرطی شدن وسیلهای
To win (lose ) a bet .
شرطی رابردن (باختن )
operant conditioning
شرطی شدن عامل
unconditioned inhibition
بازداری غیر شرطی
unconditional transfer
انتقال غیر شرطی
unconditional jump
جهش غیر شرطی
unconditioned stimulus
محرک غیر شرطی
unconditioned response
پاسخ غیر شرطی
counterconditioning
شرطی سازی تقابلی
ucr
پاسخ غیر شرطی
type s conditioning
شرطی شدن نوع اس
cross conditioning
شرطی شدن ضمنی
delayed conditioning
شرطی سازی درنگیده
differential conditioning
شرطی سازی افتراقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com