Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
English
Persian
school age
سن آغاز تحصیل
Other Matches
activate
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activating
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
schooling
تحصیل
acquisition
تحصیل
acquisitions
تحصیل
studying
تحصیل
obtaining
تحصیل
study
تحصیل
acquirement
تحصیل
securement
تحصیل
achievements
تحصیل
achievement
تحصیل
studies
تحصیل
acquistion
تحصیل
s.for study
ذوق تحصیل
recoveries
تحصیل چیزی
recovery
تحصیل چیزی
school age
سالهای تحصیل
achieve
تحصیل کردن
securer
تحصیل کننده
earns
تحصیل کردن
earn
تحصیل کردن
schoolfellow
تعلیم تحصیل
self taught
تحصیل کرده
graduation
فراغت از تحصیل
earned
تحصیل کردن
s.for study
میل به تحصیل
getting
تحصیل شده
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
impetration
تحصیل بدرخواست
educated
تحصیل کرده
nonresident
تحصیل مکاتباتی
get
تحصیل شده
gets
تحصیل شده
school
تحصیل در مدرسه
schools
تحصیل در مدرسه
cultured
مهذب تحصیل کرده
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
clerisy
طبقه تحصیل کرده
earned income
درامد تحصیل شده
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
procuration
تحصیل چیزی خرید
procuance
تحصیل چیزی خرید
degrees
دیپلم یا درجه تحصیل
school drop out
ترک تحصیل کرده
studiousness
عشق بخواندن یا تحصیل
to leave school
ترک تحصیل کردن
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
serendipity
تحصیل نعمت غیرمترقبه
degree
دیپلم یا درجه تحصیل
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
ineducable
غیر قابل تحصیل
toi mug at
سخت تحصیل کردن
at
[in]
the beginning
در آغاز
[درابتدا ]
to set on foot
آغاز نهادن
to begin again
از نو آغاز کردن
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
gained
حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize
تحصیل علم اشتقاق کردن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
availability
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
gains
حصول تحصیل منفعت کردن
dropout
کسی که ترک تحصیل میکند
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
grafts
از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
grafted
از راه نادرستی تحصیل کردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
graft
از راه نادرستی تحصیل کردن
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
come online
<idiom>
آغاز به کار کردن
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
To neglect ones studies .
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
It marked the beginning of a war.
این آغاز جنگ بود.
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
early foot
سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
homecoming
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
beginning
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
basically
بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
beginnings
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
I will be instigating
[initiating]
legal proceedings.
من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
B box
که حاوی آدرس آغاز برنامه است
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
to clock on
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock in
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to punch in
[American E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
applet
برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
dte
وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
graft
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
delta clock
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
times
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
doubled
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
interlude
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
roots
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
root
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
beginning
نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginnings
نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
enabling
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
azerty keyboard
روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
enable
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabled
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
commands
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commanded
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
Startup folder
پرونده خاص در دیسک سخت که حاوی برنامه هایی است که خودکار اجرا می شوند وقتی که کار ویندوز را آغاز میکند
edit
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
enabling
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
edited
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
enables
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enabled
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enable
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
interblock gap
نوار مغناطیسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک بعدی
associated file
سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
associated document
سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
parent program
برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
studying
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
getting
حاصل کردن تحصیل کردن
procured
تحصیل کردن جاکشی کردن
studies
تحصیل کردن مطالعه کردن
procuring
تحصیل کردن جاکشی کردن
gets
حاصل کردن تحصیل کردن
get
حاصل کردن تحصیل کردن
procure
تحصیل کردن جاکشی کردن
procures
تحصیل کردن جاکشی کردن
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
gaps
نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
gap
نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com