Dictiornary-Farsi | سن قانونی دختر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
age of consent	سن قانونی دختر


Other Matches

interwed	در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
cousin	پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
cousins	پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
slut	دختر بی شرم دختر پیشخدمت
sluts	دختر بی شرم دختر پیشخدمت
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
phoebe	دختر گا
daughters	دختر
daughter	دختر
wenches	دختر
wench	دختر
sissified	دختر
girly	دختر
she	ان دختر یا زن
quean	دختر
granddaughter	دختر دختر
grand daughter	دختر دختر
girls	دختر
girl	دختر
girlie	دختر
maids	دختر
maid	دختر
granddaughters	دختر دختر
fille	دختر
lass	دختر
lasses	دختر
daughtren	دختر
tomboys	دختر پسروار
hussies	دختر گستاخ
tomboy	دختر پسروار
trull	دختر جوان
cowgirl	دختر گاوچران
grandson	پسر دختر
granddaughters	دختر پسر
czarevna	دختر تزار
balletgirl	دختر رقصنده
girl guide	دختر پیشاهنگ
bobby soxer	دختر نابالغ
colleen	دختر موخرمایی
colleen	دختر بور
bobby socker	دختر نابالغ
grandsons	پسر دختر
teeny-bopper	دختر بچه
gamine	دختر ولگرد
schoolgirls	دختر مدرسه
schoolgirl	دختر مدرسه
whose d. is she?	او دختر کیست
girl scout	پیشاهنگ دختر
first cousin	دختر عمو
first cousin	دختر خاله
first cousin	دختر دایی
first cousins	دختر عمو
girlfriends	دوست دختر
girlfriend	دوست دختر
girl scouts	پیشاهنگ دختر
first cousins	دختر خاله
first cousins	دختر عمه
teeny-boppers	دختر بچه
maiden	دختر باکره
periwinkles	گل تلفونی دختر
belle	دختر خوشگل
belles	دختر خوشگل
stepdaughters	دختر خوانده
first cousin	دختر عمه
stepdaughter	دختر خوانده
maidens	دختر باکره
wench	دختر دهقان
wenches	دختر دهقان
periwinkle	گل تلفونی دختر
first cousins	دختر دایی
proserpine	دختر زاوش
proserpina	دختر زاوش
inheritress	زن یا دختر ارث بر
ingenue	دختر ساده
hoyden ar hoi	دختر بی شرم
hoyden ar hoi	دختر گستاخ
hoyden	دختر گستاخ
gamine	دختر کوچه
grand son	پسر دختر
goddauhgter	دختر تعمیدی
god daughter	دختر تعمیدی
inheritrix	زن یا دختر ارث بر
hussy	دختر جسور
lass n	دختر بچه
demoiselle	دختر خانم
hussy	دختر گستاخ
hussies	دختر جسور
nursemaids	دختر پرستار
minx	دختر گستاخ
granddaughter	دختر پسر
nursemaid	دختر پرستار
nurse maid	دختر پرستار
spinster	دختر خانه مانده
fillies	دختر شوخ و جوان
old maid	دختر خانه مانده
goddaughters	دختر خواندهی روحانی
filly	دختر شوخ و جوان
nymphet	دختر کوچک و زیبا
pinup	تصویر دختر زیبا
who is this girl ?	این دختر کیست
milkmaids	دختر شیر دوش
milkmaid	دختر شیر دوش
old maids	دختر خانه مانده
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.	دختر خودرأیی است
She is a pretty of it .	دختر قشنگی؟ است
goddaughter	دختر خواندهی روحانی
grisette	دختر کارگر فرانسوی
spinsters	دختر خانه مانده
girly	دختر وار دخترانه
besom	دختر گستاخ وجسور
girlie	دختر وار دخترانه
niece	دختر برادر یا خواهر
senorita	دوشیزه دختر خانم
nieces	دختر برادر یا خواهر
gamine	دختر هوس باز
townswoman	دختر شهری فاحشه
princess of the blood	دختر یا نوه پادشاه
spinsterish	مثل دختر ترشیده
alumna	دختر یا زن فارغ التحصیل
She is a good – looker .	دختر خوش قیافه ای است
She bore him a daughter.	برایش یک دختر آورد (زائید)
princessroyal	بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
step daughter	دختر اندر دخترزن یا شوهر
jade	دختر لاسی پشم سبز
kitties	دختر جوان زن سبک و جلف
kitty	دختر جوان زن سبک و جلف
She is svelt . she has a small waist .	دختر کمر باریکی است
cissies	دختر مردیا بچه زن صفت
her next was a girl	بچه دومش دختر بود
wench	فاحشه دختر بازی کردن
She is very sweet . She is a pet .	دختر خیلی نازی است
sissy	دختر مردیا بچه زن صفت
sissies	دختر مردیا بچه زن صفت
statutory rape	هتک ناموس دختر نابالغ
wenches	فاحشه دختر بازی کردن
The blow made me giddy young girl .	دختر گیج وسر بهوایی است
infanta	دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
to pick up women <idiom>	دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
paranymph	دختر ملازم عروس به خانه داماد
She is a ball of fire.	دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
electra complex	حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
Will you go out with me?	با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
pinup girl	دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
girl scout	عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scouts	عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
Do you want to go out with me?	با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
to date	باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go catting [to look for sexual partners] <idiom>	رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
to go out	باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
femme-fleur	[طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
gals	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gal	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
to pick up somebody	کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
How about going out together?	نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
to ask somebody out for dinner	کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
legiskative	قانونی
legit	قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
licit	قانونی
de jure	قانونی
forensic medicine	طب قانونی
legal medicine	طب قانونی
dejure	حق قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
lawlessness	بی قانونی
lawless	بی قانونی
statutory	قانونی
anarchy	بی قانونی
illegality	بی قانونی
official	قانونی
constitutional	قانونی
canonical	قانونی
statutory law	قانونی
de jur	حق قانونی
copyrights	حق قانونی
regular	قانونی
standard	قانونی
lawful	قانونی
legal	قانونی
regulars	قانونی
formal	قانونی
copyright	حق قانونی
normative	قانونی
of age <idiom>	سن قانونی
standards	قانونی
legalising	قانونی کردن
legalises	قانونی کردن
legalize	قانونی کردن
legalised	قانونی کردن
Legal Advisor	مشاور قانونی
guardianship	قیمومیت قانونی
heir at law	وارث قانونی
jurisdiction	اختیار قانونی
legality	قانونی بودن