English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
light horse سوار نظام سبک اسلحه
Other Matches
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
hussar سرباز سواره نظام سبک اسلحه
phalanx دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
phalanxes دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
cavalry man سوار در سوار نظام
cavalry unit یکان سوار نظام
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
chevalier سرباز سواره نظام و مسلح سوار
cavalier سوار نظام کاوالیه خوش لباس و پرزرق و برق
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
dress left از چپ نظام یا از راست نظام
bare handed بی اسلحه
weapons اسلحه
unarmed بی اسلحه
weapon اسلحه
armless بی اسلحه
triggers ماشه اسلحه
fire arms اسلحه ی گرم
shooting iron اسلحه گرم
triggered ماشه اسلحه
trigger ماشه اسلحه
side arms اسلحه کمری
single shot اسلحه تک تیر
d. armour اسلحه دفاع
firearms اسلحه گرم
cold steel اسلحه سرد
side arm اسلحه کمری
armory اسلحه خانه
ordnance اسلحه ومهمات
maximum range بردنهایی اسلحه
light armed سبک اسلحه
arm اسلحه گرم
piece اسلحه گرم
pieces اسلحه گرم
repeating firearm اسلحه خودکار
thumbing شستی اسلحه
weaponry اسلحه سازی
safety lock ضامن اسلحه
Elaborate اسلحه بزرگ
armorer اسلحه ساز
misfires گیرکردن اسلحه
misfired گیرکردن اسلحه
misfire گیرکردن اسلحه
firearm اسلحه گرم
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
stoppages گیر در اسلحه
armouries اسلحه خانه
armouries اسلحه قوزخانه
armoury اسلحه خانه
armoury اسلحه قوزخانه
weapon اسلحه حربه
heavy armed سنگین اسلحه
armourer اسلحه ساز
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
holster جلد اسلحه
holsters جلد اسلحه
stoppage گیر در اسلحه
thumbs شستی اسلحه
arm of precision اسلحه دقیق
thumbed شستی اسلحه
weapons اسلحه حربه
thumb شستی اسلحه
weaponary مربوط به اسلحه
muzzle دهانه لوله اسلحه
chamber خزانه فشنگ در اسلحه
missiles اسلحه پرتاب کردنی
missile اسلحه پرتاب کردنی
muzzles دهانه لوله اسلحه
lift fire زیادکردن برد اسلحه
magazine مخزن خشاب اسلحه
ordnance مربوط به اسلحه و مهمات
muzzling دهانه لوله اسلحه
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
chambers خزانه فشنگ در اسلحه
ranging تنظیم کردن اسلحه
popper اسلحه صدا دار
armory کارخانهء اسلحه سازی
armorer نگهبان اسلحه زراد
biathlon اسکی صحرانوردی با اسلحه
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
muzzled دهانه لوله اسلحه
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
gunrunner قاچاقچی اسلحه و مهمات
light infantry پیاده سبک اسلحه
magazines مخزن خشاب اسلحه
hold up با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
poppers اسلحه صدا دار
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
to sight gun نشان کردن اسلحه
to decommission weapons اسلحه ها را از کار انداختن
stock دسته ابزار و اسلحه
velite سرباز سبک اسلحه
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clang صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
bores قطر داخلی لوله اسلحه
bore قطر داخلی لوله اسلحه
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
caliber قطر داخلی لوله اسلحه
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
free کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
freed کمی محدودیت نوع اسلحه
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
karate فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
flatlings زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
flatling زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
judo فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
big bore اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
chucks سه نظام
chucked سه نظام
chuck سه نظام
systems نظام
system نظام
military نظام
trends نظام
trend نظام
left d. نظام به چپ
doubled up دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
doubled دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
communism نظام اشتراکی
double standard نظام دو معیاری
feudalism نظام زمینداری
conversational system نظام محاورهای
communication system نظام ارتباطی
the military profession کار نظام
system dynamics پویائی نظام
tax system نظام مالیاتی
systems analysis نظام شناسی
systematization نظام دهی
collectivism نظام اشتراکی
cognitive system نظام شناختی
closed system نظام بسته
colonial system نظام استعماری
social system نظام اجتماعی
taylorism نظام تیلور
value system نظام ارزشها
communist system نظام کمونیستی
code نظام نامه
class system نظام طبقاتی
biological system نظام زیستی
binary system نظام دو نمادی
phonology نظام صوتی
barter system نظام تهاتری
banking system نظام بانکداری
military مربوط به نظام
infantry پیاده نظام
serviced نظام وفیفه
accounting system نظام حسابداری
service نظام وفیفه
action system نظام عمل
biosystem نظام زیستی
boring chuck سه نظام مته
welfare system نظام رفاهی
yeomanry سواره نظام
conscription نظام وفیفه
mechanism of the organ نظام تشکیلات
chuck wrench اچار سه نظام
barter system نظام پایاپای
centralized system نظام متمرکز
exemption معافی نظام
regulations نظام نامه
caste system نظام کاستی
capitalist system نظام کاپیتالیسم
military service نظام وفیفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com