English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (3 milliseconds)
English Persian
To get on board. سوار کشتی شدن
Search result with all words
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
ship سوار کشتی شدن سفینه
ships سوار کشتی شدن سفینه
embarkation area محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
imbark در کشتی سوار کردن
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
on board a ship سوار کشتی
on shipboard سوار کشتی
to take ship در کشتی سوار کردن
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man سوار در سوار نظام
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow کشتی عرشه کشتی
prows کشتی عرشه کشتی
boarded سوار
board سوار
horsewoman سوار
trooper سوار
troopers سوار
pieces سوار
piece سوار
horsewomen سوار
outside ofa horse سوار
in the saddle سوار
horseback سوار
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
take up سوار کردن
cavalier اسب سوار
assembled سوار کردن
riders سوار کار
assembles سوار کردن
rider سوار کار
cavalier سرباز سوار
assemble سوار کردن
modulation سوار سازی
tobogganer سورتمه سوار
equestrian چابک سوار
motorist ماشین سوار
motorists ماشین سوار
cyclist دوچرخه سوار
cyclists دوچرخه سوار
horsewomen سوار اسب
ride سوار شدن
mounted سوار شده
horseman سوار کار
equestrian اسب سوار
horsewoman سوار اسب
tobogganist سورتمه سوار
boaters زورق سوار
washine موج سوار زن
Mts سوار شدن
Mt سوار شدن
rigged سوار کردن
rig سوار کردن
fabricating سوار کردن
fabricates سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
jockey چابک سوار
jockeys چابک سوار
horsemen اسب سوار
horseman اسب سوار
surfer موج سوار
modulating سوار کردن
armored cavalry سوار زرهی
acheval سوار بر اسب
modulates سوار کردن
modulate سوار کردن
rides سوار شدن
horse man اسب سوار
horse breaker چابک سوار
get on سوار شدن
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
on stilts سوار چوب پا
mounts سوار کردن
skim boarder موج سوار
board surfer موج سوار
boot and saddle سوار شوید
biker موتورسیکلت سوار
bicyclist دوچرخه سوار
mount سوار شدن بر
mount سوار کردن
chevalier سوار دلاور
biker دوچرخه سوار
mounts سوار شدن بر
cantering سوار اسب
cavalry سوار زرهی
vedette قراول سوار
up سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
enchase سوار کردن
horseback سوار براسب
equestrienne زن اسب سوار
equitant سوار بر اسب
rigs سوار کردن
upping سوار براسب سر پا
get in سوار شدن
canters سوار اسب
reinsman اسب سوار
to hitchhike مجانی سوار شدن
enplane سوار هواپیما شدن
heavy piece سوار سنگین شطرنج
embarks درکشتی سوار کردن
coachload افراد سوار بر درشکه
embarking درکشتی سوار کردن
modulate سوار کردن موج
entrain سوار کردن کشیدن
cavalry unit یکان سوار نظام
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
mountie پلیس سوار کانادا
jockeys اسب سوار حرفهای
flatlander موج سوار کم استعداد
To mout a horse . سوار اسب شدن
cuirassier سوار زره پوش
embarked درکشتی سوار کردن
jockey club باشگاه سوار کاران
light piece سوار سبک شطرنج
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
horse سواراسبی سوار شوید
To board a plane. سوار هواپیما شدن
mounting سوار کردن وسایل
to go backpacking مجانی سوار شدن
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
modulates سوار کردن موج
to hitch مجانی سوار شدن
take on مسافر سوار کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
embark درکشتی سوار کردن
jockey اسب سوار حرفهای
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
rodeos سوار کاری کردن
reinsman سوار کار ماهر
staging area منطقه سوار شدن
unmounted سوار نشده پیاده
uhlan سوار نیزه دار
surfboat قایق موج سوار
dragons گردان سوار اسبی
dragon گردان سوار اسبی
pick up سوار کردن مسافر
install سوار کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
ridable رام و سوار شدنی
assembles سوار کردن قطعات
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
set سوار کردن جاانداختن
assemble سوار کردن قطعات
rodeo نمایش سوار کاری
rodeo سوار کاری کردن
assembled سوار کردن قطعات
to ride on a horse براسبی سوار شدن
modulating سوار کردن موج
rodeos نمایش سوار کاری
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
pickup field محوطه سوار شدن درهواپیما
deadhead کسیکه بدون بلیط سوار
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
light horse سوار نظام سبک اسلحه
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
removable قابل سوار و پیاده کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com