English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (2 milliseconds)
English Persian
burn سوختن مشتعل شدن
burns سوختن مشتعل شدن
Other Matches
red-hot مشتعل
sulfurous مشتعل
sulphurous مشتعل
conflagrant مشتعل
aflame مشتعل
blazing مشتعل
ablaze مشتعل
in flames مشتعل
glow discharge cold cathode tube لامپ مشتعل
igniter مشتعل کننده
ignitor مشتعل کننده
emblaze مشتعل کردن
flaming arc قوس مشتعل
flaming discharge تخلیه مشتعل
glow tube لامپ مشتعل
glow discharge tube لامپ مشتعل
furnaces مشتعل کردن
furnace مشتعل کردن
glows مشتعل بودن
kindled مشتعل شدن
kindles مشتعل شدن
aglow مشتعل وفروزان
glow مشتعل بودن
glowed مشتعل بودن
kindle مشتعل شدن
initiator چاشنی مشتعل کننده
igniter pad بالشتک مشتعل کننده
igniting مشتعل کردن یا شدن
flame مشتعل شدن تابش
flames مشتعل شدن تابش
ignited مشتعل کردن یا شدن
ignite مشتعل کردن یا شدن
ignites مشتعل کردن یا شدن
igniter train مدار مشتعل کننده
igniting fuze ماسوره مشتعل کننده
igniting fuze کلاهک مشتعل کننده
igniting powder خرج مشتعل کننده
igniting primer چاشنی مشتعل کننده
ignition cap کلاهک مشتعل کننده
relume برافروختن مشتعل کردن
on fire مشتعل درتاب وتب
neon glow lamp لامپ مشتعل نئون
combustion سوختن
broiled سوختن
broils سوختن
broiling سوختن
broil سوختن
consumption سوختن
to burn out سوختن
burn سوختن
burns سوختن
burn in سوختن
ignites اتش گرفتن مشتعل شدن
propane پارافین گازی و مشتعل هیدروکاربنی
igniter مشتعل کننده اتش زنه
igniting اتش گرفتن مشتعل شدن
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
low مشتعل شدن زبانه کشیدن
to burst into flames اتش گرفتن مشتعل شدن
ignited اتش گرفتن مشتعل شدن
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
ignite اتش گرفتن مشتعل شدن
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
to grin and bear it سوختن وساختن
heat of combustion گرمای سوختن
blow out سوختن انفجار
smolder سوختن ودودکردن
heat value گرمای سوختن
pyric مربوط به سوختن
afire در حال سوختن
to fret and fume inwardly سوختن وساختن
heating value گرمای سوختن
incinerate بااتش سوختن
smoulder سوختن ودودکردن
smolders سوختن ودودکردن
smoldering سوختن ودودکردن
smoldered سوختن ودودکردن
melted از گرما سوختن
singes سوختن بودادن
singed سوختن بودادن
singe سوختن بودادن
incinerating بااتش سوختن
incinerates بااتش سوختن
incinerated بااتش سوختن
smouldered سوختن ودودکردن
singeing سوختن بودادن
smoulders سوختن ودودکردن
smouldering سوختن ودودکردن
buster خرج مشتعل کننده استری یا لایی
envy rankled in his breast اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
igniter خرج مشتعل کننده کلاهک منفجرکننده
ignition احتراق اتش زدن مشتعل کردن
bake سوختن خشک کردن
baked سوختن خشک کردن
singes بطور سطحی سوختن
burns دراتش شهوت سوختن
singeing بطور سطحی سوختن
singed بطور سطحی سوختن
bakes سوختن خشک کردن
singe بطور سطحی سوختن
lighting hours زمان روشنایی یا سوختن
progressive burning سوختن تدریجی خرج
burn دراتش شهوت سوختن
flares باشعله نامنظم سوختن
burnout of a crystal rectifier سوختن یکسوکننده دیودی
to fret and fume inwardly سوختن ودم نزدن
to burn away سوختن و تمام شدن
flare باشعله نامنظم سوختن
degressive burning سوختن طولانی خرج
flammable قابل سوختن اتشگیر
scorch بطور سطحی سوختن
scorches بطور سطحی سوختن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
to g. with passion دراتش شهوت یاعشق سوختن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
sizzling صدای سوختن کباب روی اتش
sizzles صدای سوختن کباب روی اتش
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
sizzled صدای سوختن کباب روی اتش
sizzle صدای سوختن کباب روی اتش
coupling base وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
burnout velocity سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
leg before ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
out مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out- مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
tamping بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com