Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
octane
سوخت ماشینی
Other Matches
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant
سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomizer
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
torch pot
[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
mechanical
ماشینی
mechanician
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanized
ماشینی
machine made
ماشینی
power saw
اره ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
machine ringing
زنگ ماشینی
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
machinery steel
فولاد ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
automaton
ادم ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
mechanical translator
مترجم ماشینی
automatons
ادم ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mechanized data
دادههای ماشینی
mechnical
ماشینی صنعتی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
mass production
تولید ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
machine tool
ابزار ماشینی
robot
ادم ماشینی
machine tools
ابزار ماشینی
mechanisms
قطعه ماشینی
mechanism
قطعه ماشینی
robots
ادم ماشینی
manipulator
دست ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
tufted rugs
فرش ماشینی
mechanized
ماشینی شده
drill press vise
گیره ماشینی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
automation
ماشینی شدن تولید
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
crosscut saw
اره گرد ماشینی
machinery castings
ریخته گری ماشینی
droid
یک ادم ماشینی شبیه انسان
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
businesses
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
barker
کارگر یا ماشینی که پوست میکند
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
clocks
ماشینی که زمان را نشان میدهد
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
ingrain
فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
winepress
ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
automation
افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
caloric engine
ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
pulsator
ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
appliance
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
perforator
ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
CNC
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
burster
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
robotics
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است
cams
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
dnc
Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
reperforator
ماشینی که نوار کاغذی را سوراخ میکند ارسال کننده نوارپانچ شده متصل به هم
fueled
سوخت
propellant
سوخت
gasoline
سوخت
propellants
سوخت
dissimilation
سوخت
catabolism
سوخت
fuel
سوخت
fuelling
سوخت
combustion
سوخت
stoker
سوخت
firing
سوخت
fuelled
سوخت
burner frame
سوخت
fuels
سوخت
power fuel
سوخت
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
raw fuel
سوخت خام
oil firing
سوخت روغنی
fuel filter
صافی سوخت
bulk petroleum
سوخت مخزنی
fuel injection
سوخت رسانی
chemical fuel
سوخت شیمیایی
motor fule
سوخت موتوری
metabolical
سوخت وسازی
rocket fuel
سوخت راکت
rocket fuel
سوخت موشک
carburator
سوخت رسان
thickened fuel
سوخت جامد
stoker
سوخت انداز
solid propellant
سوخت جامد
colloidal propeller
سوخت کلوئیدی
liquid fuel
سوخت مایع
it excited my pity
دلم سوخت
fuel gas
سوخت گازی
fuel grade
درجه سوخت
fuel manifold
چندراهی سوخت
fuel meter
سوخت سنج
fuel pump
پمپ سوخت
fuel storage
انبار سوخت
fuel tank
مخزن سوخت
fuel tap
شیر سوخت
fule injection
تزریق سوخت
ion burn
یون سوخت
fule pump
تلمبه سوخت
fuel engineering
مهندسی سوخت
fuel economy
اقتصاد سوخت
The house burned down .
خانه سوخت
liquid propellant
سوخت مایع
domestic fuel
سوخت خانگی
feed tank
مخزن سوخت
firer
سوخت انداز
fire teazer
سوخت انداز
fuel air pump
بوستر سوخت
fuel consumption
مصرف سوخت
fule pump
پمپ سوخت
gas fuel
سوخت گازی
refuelling
سوخت گیری
firemen
سوخت انداز
stoke
سوخت ریختن در
fueling
سوخت گیری
fireman
سوخت گیر
fuelled
سوخت موتور
fuelled
سوخت دادن
fireman
سوخت انداز
fossil fuel
سوخت سنگوارهای
fossil fuels
سوخت سنگوارهای
metabolisms
سوخت و ساز
feeder
سوخت رسان
feeders
سوخت رسان
firemen
سوخت گیر
burners
سوخت پاش
metabolic
سوخت و سازی
refuelled
سوخت گیری
fuels
سوخت دادن
refuels
سوخت گیری
fuels
سوخت موتور
refueling
سوخت گیری
refueled
سوخت گیری
refuel
سوخت گیری
fuelling
سوخت موتور
solid fuel
سوخت جامد
burner
سوخت پاش
fuelling
سوخت دادن
tank
ماشین سوخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com