English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
core nail سوزن هسته
Search result with all words
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
Other Matches
nucleole جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
karyology هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
needle point سر سوزن سوزن دوزی
shield هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
shields هسته ساخته شده از هسته هادی با یک پوشش عایق و سپس یک لایه هادی برای اینکه سیگنال ارسالی از واسط ها درامان نگهدارد
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
nucleon اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
magnetic nuclear resonance تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear magnetic resonance تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
needled سوزن
needles سوزن
bards سوزن
bard سوزن
switch point سوزن
needleful یک سوزن نخ
styli سوزن
stylus سوزن
styluses سوزن
needling سوزن
stilus سوزن
needle سوزن
acicular سوزن وار
housewives سوزن دان
injects سوزن زدن
aciculate سوزن وار
switch سوزن دوراهی
test point سوزن ازمایشی
vga - سوزن یا پورت
work basket سبد سوزن و نخ
work baskets سبد سوزن و نخ
catwhisker سوزن بلور
belonephebia سوزن هراسی
aciform بشکل سوزن
switches سوزن دوراهی
switched سوزن دوراهی
sew سوزن کاری
firing pin سوزن ماشه
darning neddle سوزن رفوگری
needle سوزن پیکاپ
pinned ورودی با سه سوزن
the eye of the needle سوراخ سوزن
packing needle سوزن جوالدوزی
needle point نوک سوزن
whisker سوزن بلور
darning needle سوزن رفوگری
drilling pipe سوزن حفاری
pin ورودی با سه سوزن
pointsman سوزن بان
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
pinning ورودی با سه سوزن
prick خراش سوزن
injected سوزن زدن
needling سوزن پیکاپ
inject سوزن زدن
pricks خراش سوزن
touch needle سوزن محک
injecting سوزن زدن
needles سوزن پیکاپ
pricking خراش سوزن
pricked خراش سوزن
firing pin سوزن اتش
staple سوزن منگنه
needled سوزن پیکاپ
housewife سوزن دان
needlework کار سوزن دوزی
needled سوزن دوزی کردن
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
gate سوزن اتصال به یک FET
needle book سوزن دان کتابی
needle lace کار سوزن دوزی
needling با سوزن تزریق کردن
needling سوزن دوزی کردن
needles با سوزن تزریق کردن
needles سوزن دوزی کردن
needled با سوزن تزریق کردن
needle با سوزن تزریق کردن
needle سوزن دوزی کردن
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
dog spike سوزن نوک گیر
drop on سوزن دوراهی خط اهن
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
eying دهانه سوراخ سوزن
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
eye دهانه سوراخ سوزن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
gates سوزن اتصال به یک FET
vaccine point سوزن ابله کوبی
firing pin سوزن قفل اتش
eyes دهانه سوراخ سوزن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
hypo سوزن تزریق زیر جلدی
There is no room to throw a needle . <proverb> جاى سوزن انداختن نیست .
switchman سوزن بان راه اهن
needles سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needle سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
tone arm الت سوزن نگهدار گرامافون
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
needling سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
jack ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
jacks ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد
prickling احساس سوزن سوزنی یا تیغ تیغی
hyodermic needle سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
hypodermics سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hypodermic سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
needle work سوزن دوزی [برای تزئین حاشیه و یا طرح فرش]
acupuncture روش چینی بی حس سازی بوسیلهء فروکردن سوزن در بدن
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
to prick at something بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
core هسته
membrane هسته
air core بی هسته
center web هسته
nucleus هسته
necleus هسته
nuclei هسته
nuclel هسته ها
magnet core هسته
stone هسته
stones هسته
stoning هسته
kernel هسته
kernels هسته
atoms هسته
atom هسته
membranes هسته
cores هسته
seedless بی هسته
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pinout شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
pulvinar هسته بالشتک
grape stone هسته انگور
nucleate دارای هسته
enucleation هسته دراوری
nucellus هسته تخم چه
nuclear electron الکترون هسته
gracilis nucleus هسته باریک
gracile nucleus هسته باریک
growler هسته گراولر
nucleonics هسته شناسی
mesoplast هسته یاخته
nuclear size اندازه هسته
nuclear radius شعاع هسته
magnetic core هسته مغناطیسی
magnet yoke هسته اهنربا
magnet core هسته اهنربا
magnet core هسته مغناطیسی
macronucleus هسته بزرگتر
laminated core هسته متورق
micronucleus خرد هسته
nuclear charge بار هسته
nuclear magneton مگنتون هسته
heteronuclear ناجور هسته
heteronuclear ناهم هسته
hollow core هسته مجوف
homonuclear جور هسته
nutlet هسته کوچک
impervious core هسته ناتراوا
impervious core هسته نفوذناپذیر
induction cup هسته القائی
inside diameter قطر هسته
iron core هسته اهن
nucleophile هسته دوست
luminescent center هسته لومینسانس
endocarp پوسته هسته
syncytium سلول چند هسته ایی
kernel هسته اصلی
kernels هسته اصلی
stoned هسته درآورده
headwords واژههای هسته
headword واژههای هسته
aciniform هسته دار
cores هسته یا دیوارهستهای
cores هسته سنگ
atomic power station [plant] نیروگاه هسته ای
nuclear power plant نیروگاه هسته ای
nuclear power station نیروگاه هسته ای
yoke هسته ترانسفورماتور
nuclei لب هسته مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
core هسته سنگ
core هسته یا دیوارهستهای
watertight core هسته اب بندی
red nucleus هسته قرمز
transformer core هسته ترانسفورماتور
stable nucleus هسته پایدار
coil core هسته بوبین
condensation nucleus هسته چگالش
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com