Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
gila monster	سوسمار قوی هیکل و بزرگ
Other Matches
iguana	سوسمار درختی [هرنوع سوسمار بزرگ]
irish wolfhound	سگ شکاری بزرگ وقوی هیکل
iguanodon	سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
crocodile	سوسمار
crocodiles	سوسمار
lacerta	سوسمار
worms	سوسمار
wormed	سوسمار
saurian	سوسمار
worm	سوسمار
lacertae	سوسمار
lizards	سوسمار بزمجه
newt	سوسمار ابی
crocodile	پوست سوسمار
crocodiles	پوست سوسمار
newts	سوسمار ابی
lizard	سوسمار بزمجه
postnasal	فلش پشت سوراخ بینی سوسمار
physiques	هیکل
body build	هیکل
persons	هیکل
physique	هیکل
contour	هیکل
fane	هیکل
elephantine	بد هیکل
portliness	هیکل
person	هیکل
figuring	هیکل
figures	هیکل
figure	هیکل
sturdiest	قوی هیکل
sturdier	قوی هیکل
statue	هیکل پیکر
portly	هیکل وار
sturdy	قوی هیکل
robustly	قوی هیکل
robust	قوی هیکل
statues	هیکل پیکر
husky	نیرومندودرشت هیکل
huskier	نیرومندودرشت هیکل
buxom	خوش هیکل
huskiest	نیرومندودرشت هیکل
huskies	نیرومندودرشت هیکل
robustly	ستبر هیکل دار
upstanding	سر راست خوش هیکل
robust	ستبر هیکل دار
giants	غول قوی هیکل
giant	غول قوی هیکل
giantess	زن پهلوان یاقوی هیکل
macrosplanchnic build	هیکل درشت تنه
frame	هیکل حالت موقتی
statuesque	خوش هیکل مجسمه وار
unwielly	سنگین گنده بد هیکل دیرجنب
habitus	وضعیت ساختمان جسمانی هیکل
statuary	مجسمه ساز هیکل تراشی
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
majuscular	بزرگ
biggest	بزرگ
macro	بزرگ
long ton	تن بزرگ
gate	در بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
gates	در بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
bigger	بزرگ
adults	بزرگ
adult	بزرگ
dignified	بزرگ
bulky	بزرگ
bulkiest	بزرگ
great-	بزرگ
full bottomed	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
bandog	سگ بزرگ
considerably large	بس بزرگ
mighty	بزرگ
mightiest	بزرگ
mightier	بزرگ
decuman	بزرگ
egregious	بزرگ
bulkier	بزرگ
majestic	بزرگ
massive	بزرگ
king size	بزرگ
large sized	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
grossed	بزرگ
big	بزرگ
massively	بزرگ
greatest	بزرگ
great	بزرگ
hugeous	بزرگ
immane	بزرگ
headmen	بزرگ
headman	بزرگ
canis major	سگ بزرگ
majuscule	بزرگ
spankings	بزرگ
wallopings	بزرگ
swingeing	بزرگ
jumbo	بزرگ
swith	بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
largest	بزرگ
enormous	بزرگ
small	بزرگ نه
grave	بزرگ
stour	بزرگ
walloping	بزرگ
jumbos	بزرگ
extensive	بزرگ
spanking	بزرگ
eminent	بزرگ
high	بزرگ
highest	بزرگ
highs	بزرگ
vasty	بزرگ
major	بزرگ
majored	بزرگ
majoring	بزرگ
graves	بزرگ
gravest	بزرگ
grossing	بزرگ
megapod	بزرگ پا
paternal grandmother	نه نه بزرگ
grosses	بزرگ
nonus	بزرگ
vast	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
grossest	بزرگ
smallest	بزرگ نه
extra	بزرگ
gross	بزرگ
grosser	بزرگ
voluminous	بزرگ
smaller	بزرگ نه
extras	بزرگ
doyenne	زن بزرگ
propylon	در بزرگ
extra-	بزرگ
antrum	غار بزرگ
aggrandize	بزرگ کردن
billows	موج بزرگ اب
distend	بزرگ کردن
maximizes	بزرگ کردن
maximizing	بزرگ کردن
distending	بزرگ کردن
distends	بزرگ کردن
swells	بزرگ شدن
swelled	بزرگ شدن
billowing	موج بزرگ اب
billow	موج بزرگ اب
mausoleum	ارامگاه بزرگ
mausoleums	ارامگاه بزرگ
swell	بزرگ شدن
billowed	موج بزرگ اب
aggrandise	بزرگ شدن
arch enemy	دشمن بزرگ
arch fiend	دیو بزرگ
argosy	کشتی بزرگ
avous	پدر بزرگ
grand father	پدر بزرگ
dilates	بزرگ کردن
bass drum	طبل بزرگ
dilate	بزرگ کردن
big bang	انفجار بزرگ
grandmothers	مادر بزرگ
bass fiddle	ویلن سل بزرگ
big league	لیگ بزرگ
archpriest	کشیش بزرگ
archenemy	دشمن بزرگ
maximized	بزرگ کردن
archfiend	دیو بزرگ
maximize	بزرگ کردن
maximising	بزرگ کردن
maximises	بزرگ کردن
maximised	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
archbshop	اسقف بزرگ
archduchess	دوشس بزرگ
archduke	دوک بزرگ
aggrandise	بزرگ کردن
lump	بزرگ شدن
viola	ویولن بزرگ
bollards	موت بزرگ
bollard	موت بزرگ
bonfires	اتش بزرگ
emporiums	بازار بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com