English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
mediant سومین گام واقع بین نت پنجم ومایه نما
Other Matches
tertiery پر سومین ردیف بال مرغ سومین دوره طبقات الارضی
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
derogatory زیان اور ومایه رسوایی
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
tertiary سومین
third-class سومین دسته
third class سومین دسته
quinte پنجم
fifthly پنجم
fifth پنجم
fifths پنجم
tertiary consumers مصرف کنندگان سومین
tertial سومین ردیف شاهپر
daisy chain سومین را و... فراخوانی می کنند
ternate سومین گروه سه تایی
ternary سومین گروه سه تایی
quintes sence اخشیج پنجم
fifth cloumn ستون پنجم
fifth column ستون پنجم
cee نام سومین حرف انگلیسی
forties سومین امتیاز در یک گیم تنیس
forty سومین امتیاز در یک گیم تنیس
the th inst پنجم بماه جاری
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
the th inst پنجم همین ماه
fifth disease [Erythema infectiosum] بیماری پنجم [پزشکی]
fifth generation computers کامپیوترهای نسل پنجم
autumns اخرین قسمت سومین دوره زندگی
autumn اخرین قسمت سومین دوره زندگی
tertial مربوط به سومین شاهپر بال پرندگان
mi سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی
w بیست و سومین حرف الفبای انگلیسی
E, e (E's, e's) حرف پنجم الفبای انگلیسی
earned run کسب امتیاز پیش از سوزاندن سومین نفر
quintessence عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
Y, y (Y's, y's) حرف بیستو پنجم الفبای انگلیسی
lips واحد اندازه گیری سرعت برای کامپیوترهای نسل پنجم
nones روز هفتم مارس یا مه یاژوئیه یا اکتبر و پنجم ماههای دیگر
c سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
grandfather file سومین گونه معروف فایل پشتیبان پس از فایل پدر و فرزند
coronation carpet فرش تاجگذاری [این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
situating واقع در
substantially در واقع
situate واقع در
situates واقع در
postmortem پس از واقع
situated or situate واقع
indeed در واقع
post mortem پس از واقع
in reality در واقع
As it were در واقع
bestead واقع
initials واقع در اغاز
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
lumbar واقع در کمر
shipside واقع در کنارکشتی
extreme position واقع درمنتهاالیه
extraception واقع نگری
dichasial واقع در دو طرف
intervascular واقع در میان رگ ها
flight from reality واقع گریزی
situated or situate واقع شده
haemal واقع درسوی دل
situated واقع شده در
situated واقع در جایگزین
hypodermal واقع در زیرپوست
realist واقع بین
covenant واقع شود
realists واقع بین
realists واقع گرا
initiatory واقع در اول
dereism واقع گریزی
intradermal واقع در زیرپوست
intradermic واقع در زیرپوست
capsulate واقع درکپسول
precordial واقع در پیش دل
life like واقع نما
limitrophe واقع در مرز
located inside تو واقع شده
axile واقع درمحور
alpha lyrae نسر واقع
trumped up خلاف واقع
osculant واقع شونده
trumped-up خلاف واقع
realist واقع گرا
centric واقع درمرکز
intralogical واقع در حدودمنطق
intramontane واقع در کوهستان
procephalic واقع در جلو سر
realistic واقع بین
realistic واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
it lies on the east of در خاور واقع
postern واقع درعقب
initialling واقع در اغاز
yonder واقع درانجا
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
vega نسر واقع
setting up واقع شده
vanward واقع درجلو
transpontine واقع در انسوی پل
onshore واقع در ساحل
down to earth واقع بین
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
untrue خلاف واقع
mean واقع دروسط
meaner واقع دروسط
meanest واقع دروسط
lie واقع شدن
lied واقع شدن
objectivity واقع بینی
realism واقع بینی
realism واقع گرایی
lies واقع شدن
realism واقع گرائی
set واقع شده
sets واقع شده
down-to-earth واقع بین
hinder واقع درعقب
subjacent واقع در زیر
hindering واقع درعقب
superjacent واقع درفوق
hindered واقع درعقب
hinders واقع درعقب
to take place واقع شدن
take place واقع شدن
initial واقع در اغاز
occurring واقع شدن
occurred واقع شدن
initialled واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
to come to pass واقع شدن
occurs واقع شدن
initialed واقع در اغاز
occur واقع شدن
sublunar واقع در زیرقمر
interjacent در میان واقع شونده
interfacial واقع در میان دورو
intermontane واقع در میان دو کوه
intermaxillary واقع در میان ارواره ها
intermundane واقع در میان دو جهان
intertribal واقع در میان قبیله ها
subocular واقع درزیر چشم
interseptal واقع در میان پره ها
suboceanic واقع درعمق اقیانوس
interseptal واقع در میان جدارها
southwestern واقع در جنوب غربی
interplanetary واقع در بین سیارات
intermural واقع در میان دیوارها
interdigitate واقع در میان انگشتان
sublunary واقع در زیر ماه
interaxal واقع در میان دو کوه
interaxial واقع در میان دو کوه
hypogynous واقع در زیر تخمدان
subcartilaginous واقع در زیر غضروف
intercellular واقع در میان یاخته ها
intercensal واقع در میان دو سرشماری
intercililary واقع در میان ابروها
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
interscapular واقع در میان دو کتف
sublingual واقع درزیر زبان
intercolumnar واقع در میان دو ستون
interdental واقع در میان دو دندان
interdigital واقع در میان انگشتان
interamnian واقع در میان دو رودخانه
interurban واقع در میان شهرها
premedial واقع در نیمه قدامی
mid most واقع در عین وسط
ventral واقع بر روی شکم
prehepatic واقع در جلو جگر
middlemost واقع در عین وسط
midmost واقع در عین وسط
midship واقع درمیان کشتی
moral realism واقع نگری اخلاقی
nodal واقع درنزدیک گره
subsacral واقع درزیراستخوان خاجی
pantropic واقع در مناطق حاره
postcardinal واقع در پشت قلب
precostal واقع در پیش دنده ها
to come in useful سودمند واقع شدن
pragmatics فعال واقع بین
pre ocular واقع در جلو چشم
premedian واقع در نیمه قدامی
lobar واقع در قسمتهای ریه
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
intervertebral واقع در میان مهره ها
intra uterine واقع در درون زهدان
intracellular واقع در درون سلول
southwest واقع در جنوب غربی
situated to the right واقع دردست راست
pantropical واقع در مناطق حاره
intratelluric واقع در درون زمین
superlunar واقع دربالای ماه
superlunary واقع بر بالای ماه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com