English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (10 milliseconds)
English Persian
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
Other Matches
singular واژه مفرد صیغه مفرد
sampled اندازه سیگنال درلحظهای اززمان
sample اندازه سیگنال درلحظهای اززمان
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
singular مفرد
singularize بشکل مفرد دراوردن
I اول شخص مفرد
shalt دوم شخص مفرد حاضرفعل shall
tutoyer دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
free lance مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
existing حاضر
in the saddle حاضر
on hand <idiom> حاضر
presented حاضر
presenting حاضر
present حاضر
agreeable حاضر
stock :حاضر
stocked :حاضر
presents حاضر
ubiquitous حاضر
at the present moment درحال حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
get ready حاضر شدن
attend حاضر بودن
attending حاضر بودن
attends حاضر بودن
rig وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rigs وضع حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
action front حاضر به تیر
make ready حاضر شدن
operationally ready حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
toss off <idiom> حاضر جواب
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
readiness to report حاضر جوابی
ready wit حاضر جوابی
at the moment در حال حاضر
roll call حاضر و غایب
stand by حاضر بودن
to e. an appearance حاضر شدن
at present در حال حاضر
here بدینسو حاضر
omnipresent همه جا حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
repartee حاضر جوابی
current در حال حاضر
readied قبضه حاضر
readies حاضر به کار
existing در حال حاضر
readies قبضه حاضر
ready قبضه حاضر
active حاضر بخدمت
willing حاضر خواهان
currents در حال حاضر
readying قبضه حاضر
ready حاضر به کار
readied حاضر به کار
readying حاضر به کار
operational حاضر به کار
ready position حالت حاضر به تیر
show up سر موقع حاضر شدن
operational route جاده حاضر به کار
march order حاضر براه کردن
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
inbearing فضولانه حاضر خدمت
i agreed to go حاضر شدم بروم
to conjure up با سحر حاضر کردن
unready غیراماده حاضر نشده
roll-call حاضر و غایب کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
to be present باشنده [حاضر] بودن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
attender شخص حاضر در جایی
fair game طعمهی حاضر و آماده
he refused to go حاضر نشد برود
fitting out حاضر کردن ناو
call the roll حاضر و غایب کردن
action فرمان حاضر به تیر
actions فرمان حاضر به تیر
obliging حاضر خدمات مهربان
get ready حاضر کردن یا شدن
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readies حاضربه تیر حاضر باشید
roll call حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up حاضر به جنگ کردن توپ
show up حاضر شدن حضور یافتن
readied حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
make ready اماده شدن حاضر کردن
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
embattle حاضر شدن برای جنگ
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
readying حاضربه تیر حاضر باشید
get ready اماده شدن حاضر کردن
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ready حاضربه تیر حاضر باشید
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
use در حال حاضر در حال اجرا
presented زمان حاضر زمان حال
readying مهیا کردن حاضر کردن
uses در حال حاضر در حال اجرا
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
readied مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
present زمان حاضر زمان حال
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com