Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
swear on
سوگند به چیزی خوردن
Other Matches
swear
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to swear an oath
[on, to]
, to take an oath
[on; to]
سوگند خوردن
[به]
to take an oath
سوگند خوردن
swears
سوگند خوردن
swear by
سوگند خوردن به
take an oath
سوگند خوردن
swear
سوگند خوردن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
perjure
سوگند دروغ خوردن
forswears
سوگند دروغ خوردن
forswearing
سوگند دروغ خوردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjuring
سوگند دروغ خوردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
to swear like a trooper
زیاد سوگند خوردن
manswear
سوگند دروغ خوردن
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
bonk
خوردن سر به چیزی
bonks
خوردن سر به چیزی
run into (something)
<idiom>
به چیزی خوردن
bonking
خوردن سر به چیزی
bonked
خوردن سر به چیزی
to refresh oneself
چیزی خوردن
bonking
صدای خوردن چیزی به سر
guttle
حریصانه چیزی خوردن
run down
<idiom>
به چیزی خوردن وخوردشدن
bonk
صدای خوردن چیزی به سر
bonks
صدای خوردن چیزی به سر
to swear by something
به چیزی قسم خوردن
eat one's heart out
غصه چیزی را خوردن
bonked
صدای خوردن چیزی به سر
to i. on something
به چیزی خوردن یا تصادف کردن
bonking
صدای خوردن کله به چیزی
scrunch
صدای بهم خوردن چیزی
bonks
صدای خوردن کله به چیزی
bonk
صدای خوردن کله به چیزی
bonked
صدای خوردن کله به چیزی
scrunches
صدای بهم خوردن چیزی
scrunching
صدای بهم خوردن چیزی
scrunched
صدای بهم خوردن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
swinge
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
lap
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
lapped
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump
[into]
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
sacrament
سوگند
attestation
سوگند
adjuration
سوگند
oaths
سوگند
oath
سوگند
sacraments
سوگند
by g
به جرجیس سوگند
upon my world
بشرافتم سوگند
upon my honor
به شرافتم سوگند
up my conscience
به وجدانم سوگند
Hippocratic oath
سوگند بقراطی
adjurer
سوگند دهنده
swearing
اتیان سوگند
abjures
سوگند شکستن
abjured
سوگند شکستن
abjure
سوگند شکستن
abjuring
سوگند شکستن
abstention from taking an oath
نکول سوگند
administrations
سوگند دادن
swearings-in
سوگند دادن
swearing-in
سوگند دادن
swearing in
سوگند دادن
loyalty oath
[American E]
سوگند وفاداری
false oath
سوگند دروغ
oddest
:سوگند ملایم
odder
:سوگند ملایم
odd
:سوگند ملایم
by god
سوگند بخدا
administration
سوگند دادن
swearing formula
سوگند نامه
take oath
سوگند یادکردن
adjure
سوگند دادن
taking an oath
اتیان سوگند
oath of allegiance
سوگند وفاداری
administering an oath
سوگند دادن
admirster an oath
سوگند دادن
gar
سوگند ملایم
affidavits
سوگند نامه
to administer
سوگند دادن
od
سوگند ملایم
sanctity of an oath
حرمت سوگند یا قسم
to swear by all that is sacred
بمقدسات عالم سوگند
attested
سوگند یاد کردن
put a person on his oath
کسی را سوگند دادن
official oath
سوگند قانونی یا رسمی
attesting
سوگند یاد کردن
attest
سوگند یاد کردن
attests
سوگند یاد کردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
goddamn
سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
god-awful
سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
goddammit
سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
sanctioning
فتوای کلیسایی سوگند
to perjure oneself
سوگند شکنی کردن
wager of law
تبری جستن با سوگند
abjurer or abjuror
سوگند شکن ترک
abjeure
با سوگند ترک کردن
sanctions
فتوای کلیسایی سوگند
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
sanction
فتوای کلیسایی سوگند
sanctioned
فتوای کلیسایی سوگند
to keep an oath inviolate
معتبر نگه داشتن سوگند
conjuring
سوگند دادن جادو کردن
conjures
سوگند دادن جادو کردن
conjured
سوگند دادن جادو کردن
in my f.
به ایین سوگند خدامی داند
conjure
سوگند دادن جادو کردن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
attest
سوگند دادن تصدیق کردن
attests
سوگند دادن تصدیق کردن
attesting
سوگند دادن تصدیق کردن
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
attested
سوگند دادن تصدیق کردن
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
he swore off drinking
سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
by the holy poker
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
abjuration
عهد شکنی سوگند شکنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com