Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
English
Persian
pavis
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
Other Matches
mediaeval ages
قرنهای میانه
scholastic theology
الهیات قرنهای میانه
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
planeta
ردایی که همه جای تن راجزصورت می پوشانید
In the course of the past centuries.
درطی قرنهای گذشته
mesne
میانه
temperate
میانه رو
mesocephalic
میانه سر
moderates
میانه رو
mesosomatic
میانه تن
mezzo
میانه
of a middling quality
میانه
soberly
میانه رو
median line
میانه
center piece
میانه
frugal
میانه رو
median
میانه
moderate
میانه رو
moderated
میانه رو
so-so
میانه
sober
میانه رو
middle weight
میانه
intermedial
میانه
fairish
میانه
mean
میانه
meanest
میانه
middle-of-the-road
میانه رو
meaner
میانه
allegretto a
میانه
tolerable
میانه
intermediate
میانه
moderating
میانه رو
mn
میانه
mediums
میانه
medium
میانه
owl light
میانه
meant
میانه
intermediately
بطور میانه
golden mean
میانه روی
halfback
بازیکن میانه
halfway line
خط میانه زمین
intermediate frequency
فرکانس میانه
mean radius
شعاع میانه
intermedium
میانه گیر
medial
میانه متوسط
tolerably
بطور میانه
to split the d.
میانه را گرفتن
the middle finger
انگشت میانه
temperateness
میانه روی
Middle West
باختر میانه
passably
بطور میانه
moderateness
میانه روی
middlings
ارد میانه
middle course
میانه روی
mesopic vision
دید میانه
mesolithic
میانه سنگی
mesokurtic
میانه پهنا
medium frequency
فرکانس میانه
moderation
میانه روی
temperance
میانه روی
middles
میانه میدان
middle
میانه میدان
average
میانه متوسط
averaged
میانه متوسط
averages
میانه متوسط
averaging
میانه متوسط
normal
میانه متوسط
waist
میانه ناو
meanest
میانه متوسط
moderately
بطور میانه
waists
میانه ناو
average radius
شعاع میانه
mean
میانه متوسط
moderating
میانه رو مناسب
moderates
میانه رو مناسب
moderated
میانه رو مناسب
meaner
میانه متوسط
moderate
میانه رو مناسب
bathyal
میانه ژرفی
mean
متوسط میانه روی
to set two men at variance
میانه دو کس رابهم زدن
meaner
متوسط میانه روی
meanest
متوسط میانه روی
embroils
میانه برهم زدن
embroilment
میانه بهم زنی
embroiled
میانه برهم زدن
interposition
دخالت میانه گیری
embroil
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
ambivert
ادم معتدل و میانه رو
bigeneric
میانه یا حد وسط دوجنس
We are on very friendly terms .
میانه ماخیلی گرم است
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
mediaevalism
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
To try to effect a reconciliation . between two people .
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
میانه دونفررا بهم زدن
to keep in with any one
با کسی میانه خوب داشتن
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
middlemen
نفر وسط صف ادم میانه رو
middleman
نفر وسط صف ادم میانه رو
barytone
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
jainism
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com