English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English Persian
paralysis سکته ناقص
Other Matches
apoplectic دچار سکته سکته اور
apoplexy سکته
ictus سکته
stroked سکته
standstil سکته
strokes سکته
stroking سکته
deranyement سکته
stroke سکته
caesura سکته
serus a سکته مائی
limping سکته داشتن
heart failure سکته قلبی
limped سکته داشتن
to fall down in a fit of a سکته کردن
limp سکته داشتن
foud royant a سکته کامل
haemacardiorrhagia سکته قلبی
halting سکته دار
pulmonary a سکته ریوی
foud royant a سکته برقی
limps سکته داشتن
sanguine a سکته خونی
end stopped دارای سکته ملیح
irrationable عبث سکته دار
sthenic apoplexy سکته دموی یاخونی
limping verse شعر سکته دار
aeropause منطقه سکته جوی
late time زمان سکته انفجار
halts سکته ایست کردن
halted سکته ایست کردن
halt سکته ایست کردن
turn over in one's grave <idiom> از عصبانیت سکته میکنددق میکند
time lags زمان تلف شده سکته زمانی
time lag زمان تلف شده سکته زمانی
defective ناقص
mutilate ناقص
manque ناقص
inadequate ناقص
rudimentary ناقص
imcomplete ناقص
violators ناقص
violator ناقص
imperfective ناقص
in defect ناقص
incomplete flower گل ناقص
mutilating ناقص
inconsummate ناقص
mutilates ناقص
mutilated ناقص
imperfect ناقص
malformed ناقص
shortest ناقص
shorter ناقص
short ناقص
faulty ناقص
rudimental ناقص
unperfect ناقص
stickit ناقص
meagre ناقص
half-baked ناقص
roughcast ناقص
deficient ناقص
incorrect ناقص
skimpy ناقص
incomplete ناقص
half baked ناپخته ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
truncation ناقص سازی
faulty design طرح ناقص
faulty switching سوئیچینگ ناقص
hemiplegia فلج ناقص
frustum مخروط ناقص
flawed معیوب ناقص
framentary شکسته ناقص
half truth حقیقت ناقص
frustum هرم ناقص
tracheid اوند ناقص
to put in rime قافیه ناقص
miscreation خلقت ناقص
paresis فلج ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
nubbin میوه ناقص
mutilator ناقص کننده
mooncalf ناقص الخلقه
moon calf خلقت ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
wanting in reason ازعقل ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
imperfect market بازار ناقص
in my poor opinion بعقیده ناقص من
in my poor opinion بعقل ناقص من
incapacious بی گنجایش ناقص
missed approach فرود ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
lacked ناقص بودن
annular eclipse خسوف ناقص
misshapen ناقص الخلقه
deformed ناقص شده
misfiring احتراق ناقص
lacks ناقص بودن
lack ناقص بودن
defectively بطور ناقص
apoplexy سکتهء ناقص
deficiently بطور ناقص
imperfectly بطور ناقص
ill- بطور ناقص
blastie ناقص الخلقه
ill بطور ناقص
ills بطور ناقص
demonish ناقص کردن
half شریک ناقص
half بطور ناقص
overshooting فرود ناقص هواپیما
partial color blindness رنگ کوری ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
oafs بچه ناقص الخلقه
to do by halves ناقص انجام دادن
miscreate ناقص الخلقه ساختن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
market imperfection ناقص بودن بازار
stepped thread کولاس پیچی ناقص
overshoots فرود ناقص هواپیما
sketchiest از روی عجله ناقص
oaf بچه ناقص الخلقه
sketchier از روی عجله ناقص
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
rough cast اجمالادرست شده ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
overshoot فرود ناقص هواپیما
sketchy از روی عجله ناقص
stepped thread پیچ ناقص کولاس
low order انفجار کند یا ناقص
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
mutilating ناقص یا فلج کردن
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
fragmentary ریز شده ناقص
mutilates ناقص یا فلج کردن
garble تحریف یا ناقص کردن
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
fragmental ریز شده ناقص
mutilate ناقص یا فلج کردن
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
truncated شاخه زدن ناقص کردن
rough coating اجمالا درست شده ناقص
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
truncating شاخه زدن ناقص کردن
truncates شاخه زدن ناقص کردن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
paraplegic فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegics فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
eyespot چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mutilate ناقص کردن فلج کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mis run casting ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com