Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
utter false coin
سکه قلب ساختن و به جریان انداختن
Other Matches
set afoot
به جریان انداختن
circulate
به جریان انداختن
circulates
به جریان انداختن
circulated
به جریان انداختن
out of bound play
به جریان انداختن بازی
to shuntan electric current
یک جریان الکتریکی رامنحرف ساختن
put into circulation
به جریان انداختن
[پول، تمبر و ... ]
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
utter false coin
جریان انداختن سکه تقلبی ترویج سکه قلب
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
let down
پایین انداختن انداختن
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
electromagnetism
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
remake
از نو ساختن
upgrade
ساختن
upgraded
ساختن
minting
ساختن
upgrading
ساختن
mints
ساختن
upgrades
ساختن
remakes
از نو ساختن
fabricates
ساختن
fabricating
ساختن
makes
ساختن
make
ساختن
fabricated
ساختن
set up
ساختن
fashions
مد ساختن
fashioning
مد ساختن
fashioned
مد ساختن
fashion
مد ساختن
builds
ساختن
buildings
ساختن
build
ساختن
fabricate
ساختن
dree
ساختن با
manufactured
ساختن
manufacture
ساختن
to make away
ساختن
pellet
حب ساختن
confect
ساختن
carbonize
کک ساختن
bulid
ساختن
constructs
ساختن
manufactures
ساختن
unifying
تک ساختن
produce
ساختن
unify
تک ساختن
to get along
ساختن
to go in with
ساختن با
produced
ساختن
unifies
تک ساختن
produces
ساختن
fabrication
ساختن
constructing
ساختن
creates
ساختن
create
ساختن
pills
حب ساختن
pill
حب ساختن
generating
ساختن
generates
ساختن
generated
ساختن
generate
ساختن
upbuild
ساختن
mint
ساختن
creating
ساختن
idolizing
بت ساختن
idolizes
بت ساختن
constructed
ساختن
construct
ساختن
to t. up
ساختن
idolised
بت ساختن
idolises
بت ساختن
idolising
بت ساختن
idolize
بت ساختن
idolized
بت ساختن
minted
ساختن
invents
ساختن
miscreate
بد ساختن
forborne
ساختن با
bridges
پل ساختن
bridged
پل ساختن
bridge
پل ساختن
indite
ساختن
compose
ساختن
invented
ساختن
to make a shift
ساختن
composes
ساختن
put-up
ساختن
invent
ساختن
inventing
ساختن
put up
ساختن
streamed
جریان
streams
جریان
fluor
جریان
stream
جریان اب
flowline
خط جریان
gushes
جریان
flows
جریان
flowed
جریان
gushed
جریان
gush
جریان
afoot
در جریان
circulation
جریان
circulations
جریان
line of flow
خط جریان
twayblade
جریان
rede
جریان
total current
جریان کل
against the stream
بر ضد جریان اب
affluxion
جریان
flushing
جریان
flushes
جریان
stream
جریان
proceeding
جریان
income
جریان
course
جریان
coursed
جریان
courses
جریان
flush
جریان
conducted
جریان
flow line
خط جریان
flow limit
حد جریان
afflux
جریان
tide
جریان
going
جریان
processes
جریان
effluvium
جریان
rheostome
جریان بر
conducting
جریان
runoff
جریان
conduct
جریان
currents
جریان
in the air
<idiom>
جریان
conducts
جریان
current
جریان
process
جریان
action
جریان
actions
جریان
insets
جریان
inset
جریان
streamed
جریان اب
flow
جریان
in hand
در جریان
streams
جریان اب
flinging
انداختن
lines
خط انداختن در
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com