English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English Persian
nickel سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
nickels سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
Other Matches
nickle اب نیکل دادن
nickel plate اب نیکل دادن گالوانیکی
orthodox سنتی
traditional سنتی
conventinal method روش سنتی
dime مسکوک ده سنتی
traditional trade تجارت سنتی
traditional sector بخش سنتی
conventionalize سنتی کردن
dimes مسکوک ده سنتی
traditionalize سنتی کردن
half dime سکه پنج سنتی
fixture برنامه سنتی سالانه
traditional dyes رنگ های سنتی
de rigueur از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
nickel نیکل
invar نیکل
nickels نیکل
nickle نیکل
nickle silver نیکل
pig nickel نیکل شمش
garnierite معدن نیکل
nickeliferous نیکل دار
nickel recovery بازیابی نیکل
nickel powder گرد نیکل
nichrome نیکل کروم
nickel alloy الیاژ نیکل
nickel plating ابکاری نیکل
nickeliferous حاوی نیکل
garnierite سنگ نیکل
nickel ore کانه نیکل
ferro nickel فرو نیکل
orthodox school مکتب اقتصادی سنتی که اقتصاددانان قبل ازکینز را نیزشامل میشود
chrome nickl steel فولاد کروم - نیکل
nickel steel فولاد نیکل دار
nickel iron battery باتری نیکل-اهن
nicalloy الیاژی از نیکل و اهن
dualism مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
distaff فرموک [وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
kovar الیاژی از اهن نیکل کبالت
nickel silver الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
nickel cadmium battery باطری الکتریکی نیکل کادمیوم
alumel الیاژی از نیکل و کرم جهت ترموکوپلها
incolen الیاژهای مقاوم اهن و کرم با نیکل زیاد
deep cycling روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
monel الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
invar الیاژی از نیکل و اهن باضریب انبساط حرارتی نزدیک صفر
platinum metal ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
unbalanced cell سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
classics مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
maltron keyboard یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
white gold الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
nickel clad sheet ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
traditional economists اقتصاددانان سنتی اقتصاددانان کلاسیک
permalloy خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
order سفارش دادن دستور دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
house منزل دادن پناه دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
housed منزل دادن پناه دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
houses منزل دادن پناه دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com