Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English
Persian
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
Other Matches
pulpits
سکوب خطابه
pulpit
سکوب خطابه
pulpit
کرسی خطابه
rostrum
کرسی خطابه
rostra
کرسی خطابه
pulpits
کرسی خطابه
rostrums
کرسی خطابه
bars
کرسی خطابه وکلا
bar
کرسی خطابه وکلا
rostral
وابسته به منبر یا کرسی خطابه
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
palletize
روی سکوب بلند قراردادن بوسیله سکوب متحرک
boarded
صفحه یامیز شطرنج
board
صفحه یامیز شطرنج
castors
چرخ زیر صندلی یامیز
casters
چرخ زیر صندلی یامیز
castor
چرخ زیر صندلی یامیز
caster
چرخ زیر صندلی یامیز
podiums
سکوب
stool
سکوب
podium
سکوب
plateform
سکوب
turntables
سکوب چرخنده
turntable
سکوب چرخنده
scaffolding
سکوب بندی
plateform scale
قپان سکوب دار
stand
سکوب تماشاچیان مسابقات
ramps
سکوب سراشیب سرازیر
ramp
سکوب سراشیب سرازیر
scaffolds
سکوب زدن بدار اویختن
scaffold
سکوب زدن بدار اویختن
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
scaffold
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
gangplanks
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
scaffolds
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
gangplank
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
lecture
خطابه
homiletics
فن خطابه
declaimation
خطابه
allocution
خطابه
oration
خطابه
orations
خطابه
prelection
خطابه
lectured
خطابه
lecturing
خطابه
lectures
خطابه
sermons
خطابه اندرز
prelector
خطابه خوان
bema
سکوی خطابه
sermon
خطابه اندرز
precepts
امریه خطابه
precept
امریه خطابه
soapboxes
جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
soapbox
جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
ambo
میز
[سکوی]
خطابه
valediction
بدورد خطابه تودیعی
ambon
میز
[سکوی]
خطابه
valedictions
بدورد خطابه تودیعی
oratory
فن خطابه سخن پردازی
platform
کف راه جایگاه خطابه
platforms
کف راه جایگاه خطابه
moot
مجلس خطابه ومنافره انجمن
department
کرسی
cathedra
کرسی
departments
کرسی
sleeper wall
دیوار کرسی
seater
کرسی نشین
podium
پایه کرسی
lepus
کرسی الجوزاء
bar stool
کرسی میکده
leporis
کرسی الجوزاء
curule chair
کرسی عاج
cassiopeia
خداوند کرسی
benches
بر کرسی نشستن
bench
بر کرسی نشستن
anvils
اهنین کرسی
podiums
پایه کرسی
anvil
اهنین کرسی
leporis
عرش کرسی الجبار
lepus
عرش کرسی الجبار
music stool
کرسی پیانو زنان
stool
کرسی
[سه یا چهار پایه]
woolsack
کرسی یا صندلی دادگاه
gestatoraial chair
کرسی حامل پاپ
chairs
کرسی استادی در دانشگاه
chair
کرسی استادی در دانشگاه
chaired
کرسی استادی در دانشگاه
chairing
کرسی استادی در دانشگاه
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
to have the final
[last]
word
<idiom>
حرف خود را به کرسی نشاندن
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
lecture
سخنرانی
lectured
سخنرانی
lecturing
سخنرانی
oration
سخنرانی
speaking
سخنرانی
prelection
سخنرانی
orations
سخنرانی
lectures
سخنرانی
conferences
سخنرانی
conference
سخنرانی
to hear any ones speech
سخنرانی
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
stool
کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
oratory
شیوه سخنرانی
theater
تالار سخنرانی
pep talk
سخنرانی انگیزگر
notes
یادداشت سخنرانی
lobbied
سخنرانی کردن
lobbies
سخنرانی کردن
lobby
سخنرانی کردن
make a speech
سخنرانی کردن
pep talks
سخنرانی انگیزگر
record
یادداشت سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
conference call
دعوت به سخنرانی
auditoriums
تالار سخنرانی
auditorium
تالار سخنرانی
speak
سخنرانی کردن
auditoria
تالار سخنرانی
speaks
سخنرانی کردن
oratorical
وابسته به سخنرانی
lecture method
روش سخنرانی
inaugural
سخنرانی افتتاحی
theatres
تالار سخنرانی
theaters
تالار سخنرانی
orate
سخنرانی کردن
To carry ones point. To have ones way.
حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
voicing
صدای سخنرانی انسان
voices
صدای سخنرانی انسان
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobby
سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
voice
صدای سخنرانی انسان
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
philippic
سخنرانی تند وانتقادی
lyceum
سالن سخنرانی عمومی
forensic
قانونی مربوط به سخنرانی
speech
قوه ناطقه سخنرانی
proem
مقدمه سخنرانی شروع
lobbied
سخنرانی وتبلیغات کردن
speeches
قوه ناطقه سخنرانی
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbies
سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
oratorically
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
ducking stool
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
teach-in
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
teach-ins
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
philippize
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
valedictorian
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
discourse
سخنرانی کردن ادا کردن
hold forth
مطرح کردن سخنرانی کردن
homilies
سخنرانی کردن موعظه کردن
homily
سخنرانی کردن موعظه کردن
speechify
نطاقی کردن سخنرانی کردن
discourses
سخنرانی کردن ادا کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
presides
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com