English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
Other Matches
nonmonetarists ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
marketing audit ارزیابی سیاستهای فروش
macroeconomic policies سیاستهای اقتصاد کلان
recovery routine روال ترمیمی
recovery procedure رویه ترمیمی
remedial instruction اموزش ترمیمی
amendment file پرونده ترمیمی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
plastic surgery جراحی ترمیمی و زیبایی
osteoplastic وابسته به روش جراحی ترمیمی استخوان
inward looking development policies سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
financial statement صورت مالی گزارش مالی
plug [نوعی نخ رفو که در آن تکه ای از فرش دیگر را برای ترمیم پارگی یا سوختگی فرش ترمیمی به آن بافته با می دوزند.]
automatic recovery program برنامه ترمیمی خودکار برنامه بازیابی اتوماتیک
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
finances مالی
finance مالی
fiscal مالی
financed مالی
pecuniary مالی
financing مالی
accounting classification کد مالی
financial مالی
monetary مالی
financial management مدیریت مالی
financial circles محافل مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial feasibility امکان مالی
financial crisis بحران مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial data اطلاعات مالی
financial e. متخصص مالی
financial centers مراکز مالی
financial bill لایحه مالی
financial capital سرمایه مالی
financial ability تمکن مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
finance house موسسه مالی
felting نمد مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial assets موجودی مالی
capital commitment تعهدات مالی
finance markets بازارهای مالی
anointment پماد مالی
financial budget بودجه مالی
finance officer افسر مالی
spiel شیره مالی
Mali کشور مالی
unction روغن مالی
sustention استعانت مالی
sustentation استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
mart بازار مالی
financial market بازار مالی
sparge گل مالی کردن
snow job ماست مالی
fiscal control کنترل مالی
fiscal control نظارت مالی
financial status وضع مالی
financial secretary مشاور مالی
financial relations روابط مالی
financial position وضعیت مالی
financial policy سیاست مالی
financial plan برنامه مالی
fiscal policy سیاست مالی
fiscally ازلحاظ مالی
self support استقلال مالی
rough usage دست مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
non pecuniary غیر مالی
judgment debt محکوم به مالی
inunction روغن مالی
in low water در تنگی مالی
illinition روغن مالی
financial period دوره مالی
slobbery لجن مالی
subsidies کمکهای مالی
taction دست مالی
fiscal year دوره مالی
credits اعتبار مالی
roughcast گل مالی شده
fiscal year سال مالی
financial years سال مالی
financial year سال مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
financiers متخصص مالی
funded اعتبار مالی
fund اعتبار مالی
waxing موم مالی
fiscal سال مالی
crediting اعتبار مالی
credit اعتبار مالی
subsidy کمک مالی
padding لگد مالی
embrocations روغن مالی
fiscal years سال مالی
fiscal years دوره مالی
chamberlain نافر مالی
credited اعتبار مالی
embrocation روغن مالی
chamberlains نافر مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
corporate treasurer مدیر امور مالی
anoint روغن مالی کردن
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
functional finance سیاست مالی اصولی
finances قسمت مالی یا دارایی
financed قسمت مالی یا دارایی
finance قسمت مالی یا دارایی
anoints روغن مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
spiel شیره مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
aid package بسته کمک مالی
scrabbles دست مالی کردن
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
scrabbling دست مالی کردن
mud bath گل مالی تن برای درمان
felt نمد مالی کردن
to come into a property مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
scrabbled دست مالی کردن
means test سنجش استطاعت مالی
means tests سنجش استطاعت مالی
inuct روغن مالی کردن
financial mission هئیت مامورین مالی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
anointment روغن مالی تدهین
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
fiscal مربوط به مالی یامالیه
financial accounts حساب های مالی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
finance company شرکت تامین مالی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
tallow پیه مالی کردن
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
current income درامد یک سال مالی
embrocate روغن مالی کردن
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
active fiscal policy سیاست مالی فعال
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
financing قسمت مالی یا دارایی
salvage مالی را از خطرنجات دادن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
rough دست مالی کردن
financial planning برنامه ریزی مالی
salvages مالی را از خطرنجات دادن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
roughest دست مالی کردن
financial investment سرمایه گذاری مالی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele تدهین یا روغن مالی کردن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
waxer کسیکه موم مالی میکند
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
groping دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
groped دست مالی کورمالی کردن
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
grope دست مالی کورمالی کردن
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
mergers حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
merger حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
current budget بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com