Dictiornary-Farsi | سیاست توسعه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
development policy	سیاست توسعه


Search result with all words

imperialism	استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
militarist	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarists	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
anti development policy	سیاست ضد توسعه
inward looking development policies	سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
Other Matches

We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate	اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
enhanced	در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhance	در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing	در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development	رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
developments	رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhances	در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
characteristics of underdeveloping	مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
international development association	مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
outreach	توسعه یافتن توسعه
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
policy	سیاست
policies	سیاست
politcs	سیاست
politic	سیاست
politics	سیاست
diplomacy	فن سیاست
king craft	سیاست
kingcraft	سیاست
health policy	سیاست بهداشتی
power politics	سیاست زور
politician	سیاست مدار
politicians	اهل سیاست
politicians	وارددر سیاست
fiscal policy	سیاست مالی
politicians	سیاست مدار
politician	وارددر سیاست
political sclence	سیاست مدن
income policy	سیاست درامدی
politcs	سیاست شناسی
financial policy	سیاست مالی
politcs	علم سیاست
fair deal	سیاست منصفانه
policy of contianment	سیاست تحدیدی
policy makers	سیاست گذاران
commercial policy	سیاست بازرگانی
politics	علم سیاست
restrictionism	سیاست محدودیت
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
the policy of the government	سیاست دولت
social policy	سیاست اجتماعی
foreign policy	سیاست خارجی
stop go policy	سیاست تثبیت
tax policy	سیاست مالیاتی
fiscal policy	سیاست مالیاتی
budgetary policy	سیاست بودجهای
realpolitik	سیاست تجربی
realpolitik	سیاست عملی
realpolitik	سیاست زور
public life	زندگی در سیاست
public policy	سیاست عمومی
politics	سیاست مدون
politician	اهل سیاست
monetary policy	سیاست پولی
mercantilism	سیاست بازرگانی
expansionary policy	سیاست انبساطی
wage policy	سیاست دستمزد
monopolist	سیاست انحصاری
diplomacy	سیاست سیاستمداری
economic policy	سیاست اقتصادی
employment policy	سیاست اشتغال
neutralism	سیاست بی طرفی
national policy	سیاست ملی
new deal	سیاست جدید
policy making	سیاست گذاری
policies	مسلک سیاست
acrobats	سیاست باز
acrobat	سیاست باز
king craft	سیاست پادشاهی
colonialism	سیاست مستعمراتی
diplomatically	سیاست مابانه
laisser faire	سیاست اقتصادازاد
policy	مسلک سیاست
laissez faire	سیاست اقتصادازاد
policy-making	سیاست گذاری
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات
polities	طرز اداره سیاست
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
the open door policy	سیاست دروازههای باز
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
tight money	سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
To enter politics .	وارد سیاست شدن
income policy	سیاست مربوط به درامدها
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
functional finance	سیاست مالی اصولی
party politics	سیاست بازیهای حزبی
polity	طرز اداره سیاست
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
International politics.	سیاست بین الملل
politick	سیاست بافی کردن
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
policy instrument	ابزار اجرای سیاست
plateform	اعلامیه سیاست دولت
outward looking policy	سیاست برون نگر
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
open door policy	سیاست درهای باز
launch into politics	داخل سیاست شدن
expansionary monetary policy	سیاست پولی انبساطی
diplomatize	سیاست مداری کردن
discount rate policy	سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
ostrich policy	سیاست خود فریبی
easy money policy	سیاست گشایش پول
orientalism	عقاید یا سیاست شرقی
nonintervention	سیاست کناره گیری
nonintervention	سیاست عدم مداخله
intransigeance	سخت گیری در سیاست
policy of d.	سیاست واگذاری اوضاع
stabilization policy	سیاست تثبیت اقتصادی
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
pure monetary policy	سیاست پولی خالص
pure fiscal policy	سیاست مالی خالص
punitory	جزائی سیاست امیز
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
contractionary monetary policy	سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy	سیاست پولی انقباضی
political sclence	علم سیاست کشورها
credit squeeze	سیاست انقباض اعتبار
institutionalism	سیاست خیریه واخلاقی
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
expansionary fiscal policy	سیاست مالی انبساطی
to retire from politics	از سیاست بازنشسته شدن
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
rabble-rouser	عوام انگیز [سیاست]
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
Pied Piper	عوام انگیز [سیاست]
conservatism	سیاست محافظه کاری
policy of pandering	سیاست خودشیرین بودن
citizenship [status of a citizen]	ملیت [حقوق] [سیاست]
isolationism	پیروی از سیاست انزوا
nationality [citizenship]	ملیت [حقوق] [سیاست]
parliamentary term	دوره مقننه [سیاست]
legislative periode	دوره مقننه [سیاست]
electoral term	دوره مقننه [سیاست]
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم
extension	توسعه
amplification	توسعه
expansion	توسعه
development	توسعه
delelopment	توسعه
developments	توسعه
spreads	توسعه
spread	توسعه
enlargements	توسعه
enlargement	توسعه
enlarged	توسعه
enlarges	توسعه
enlarging	توسعه
upgrowth	توسعه
promotion	توسعه
promotions	توسعه
increments	توسعه
extensions	توسعه
outspread	توسعه
stop go policy	توسعه
enlarge	توسعه
increment	توسعه
die hard	پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
mercantilist	طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
radicals	اصل سیاست مدار افراطی
radical	اصل سیاست مدار افراطی
mercantilism	سیاست موازنه بازرگانی کشور
land policy	سیاست اقتصادی مربوط به زمین
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
He takes ( heels) much interest in politics.	به سیاست خیلی علاقه دارد
power politics	سیاست جبر زور طلبی
clericalism	سیاست واصول واعمال روحانیون
carpetbag	سیاست بازی ودغلکاری کردن
begger my neighbour policy	سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
intransigency	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
centrist wing	طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
politics	علم سیاست امور سیاسی
intransigence	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
policy dilemma	تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
brinkmanship	سیاست رفتن تا مرز جنگ
He is through ( done ) with politics .	سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
To enter the arena of bloody politics.	وارد صحنه سیاست شدن
regional development	توسعه منطقهای
urban renewal	توسعه شهری
increscent	زیادی توسعه
internal development	توسعه داخلی
to open out	توسعه دادن
to unfold	توسعه دادن
under development	دردست توسعه
underdevelopment	توسعه نیافتگی
uneven development	توسعه نامتوازن
technical development	توسعه فنی
open out	توسعه دادن
cultural development	توسعه فرهنگی
pole of development	قطب توسعه
phasess of development	مراحل توسعه