Dictiornary-Farsi | سیاست جانشینی واردات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
import substitution policy	سیاست جانشینی واردات


Other Matches

elasticity of factor substitution	کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
import restrictions	محدودیتهای واردات ممانعتهای واردات
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.	ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate	اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker	سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
locum tenecy	جانشینی
replacements	جانشینی
replacement	جانشینی
vicariousness	جانشینی
successions	جانشینی
vicegerency	جانشینی
substitution	جانشینی
vicarious	جانشینی
succession	جانشینی
subrogation	جانشینی
monetarists	طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
importing	واردات
import	واردات
imported	واردات
imports	واردات
import intensive	واردات پر
importation	واردات
standby equipment	تجهیزات جانشینی
succession	ردیف جانشینی
successions	ردیف جانشینی
elasticity of substitution	کشش جانشینی
expromission	جانشینی بدهکار
subsittution effect	اثر جانشینی
paradigmatic axis	محور جانشینی
complete substitution	جانشینی کالاها
partial substitution	جانشینی مصرف
potential substitution	جانشینی بالقوه
replacement capital	سرمایه جانشینی
standby time	زمان جانشینی
subsitute	جانشینی کالاها
substitutionary	تعویض جانشینی
substitute material	مواد جانشینی
substitution effect	اثر جانشینی
displacement reaction	واکنش جانشینی
substitution	تعویض جانشینی
import licence	جواز واردات
import licences	جوازهای واردات
import licences	مجوزهای واردات
import licences	پروانههای واردات
import documents	اسناد واردات
import and export	واردات و صادرات
import restriction	محدودیت واردات
restriction of imports	محدودیت واردات
volume of import	حجم واردات
import charge	حقوق واردات
import tariff	حقوق واردات
receipts and expenses	واردات وصادرات
propensity to import	گرایش به واردات
import charge	هزینه واردات
import tariff	هزینه واردات
import charge	تعرفه واردات
import tariff	تعرفه واردات
impost	مالیات بر واردات
import duty	حقوق واردات
symptom substitution theory	نظریه جانشینی نشانه ها
supersession	جانشینی لغو شدگی
displacement titration	تیتر کردن جانشینی
vicarious conditioning	شرطی شدن جانشینی
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
who claims the succession ?	چه کسی ادعای جانشینی
replacement investment	سرمایه گذاری جانشینی
aliases	نام جانشینی که به فایل
alias	نام جانشینی که به فایل
marginal rate of substitution	نرخ نهائی جانشینی
in wards	شکمبه و روده واردات
export import bank	بانک صادرات واردات
marginal propensity to import	میل نهائی به واردات
inwards	واردات کالای رسیده
passive trade balance	فزونی واردات بر صادرات
import surcharge	حقوق واردات مازاد
import quotas	محدودیت کمی واردات
partial substitution	جانشینی کامل برای دو کالا
trade off between inflation and	رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
trade gap	تفاوت بین صادرات و واردات یک کشور
balance of trade	تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
standard	اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards	اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
balance of trade	تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
u	جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
blind score	امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
phillips curve	شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
kingcraft	سیاست
king craft	سیاست
politics	سیاست
politcs	سیاست
politic	سیاست
diplomacy	فن سیاست
policy	سیاست
policies	سیاست
policy	مسلک سیاست
new deal	سیاست جدید
laissez faire	سیاست اقتصادازاد
policies	مسلک سیاست
neutralism	سیاست بی طرفی
national policy	سیاست ملی
politician	وارددر سیاست
mercantilism	سیاست بازرگانی
monopolist	سیاست انحصاری
acrobat	سیاست باز
acrobats	سیاست باز
stop go policy	سیاست تثبیت
politician	اهل سیاست
colonialism	سیاست مستعمراتی
policy makers	سیاست گذاران
restrictionism	سیاست محدودیت
social policy	سیاست اجتماعی
diplomacy	سیاست سیاستمداری
realpolitik	سیاست تجربی
realpolitik	سیاست عملی
monetary policy	سیاست پولی
realpolitik	سیاست زور
the policy of the government	سیاست دولت
public policy	سیاست عمومی
wage policy	سیاست دستمزد
policy of contianment	سیاست تحدیدی
politcs	علم سیاست
politcs	سیاست شناسی
political sclence	سیاست مدن
policy-making	سیاست گذاری
power politics	سیاست زور
policy making	سیاست گذاری
public life	زندگی در سیاست
tax policy	سیاست مالیاتی
economic policy	سیاست اقتصادی
health policy	سیاست بهداشتی
expansionary policy	سیاست انبساطی
politics	سیاست مدون
politics	علم سیاست
commercial policy	سیاست بازرگانی
budgetary policy	سیاست بودجهای
politicians	سیاست مدار
politicians	وارددر سیاست
foreign policy	سیاست خارجی
employment policy	سیاست اشتغال
diplomatically	سیاست مابانه
fair deal	سیاست منصفانه
development policy	سیاست توسعه
financial policy	سیاست مالی
fiscal policy	سیاست مالی
fiscal policy	سیاست مالیاتی
politicians	اهل سیاست
anti inflationary policy	سیاست انقباضی
anti development policy	سیاست ضد توسعه
king craft	سیاست پادشاهی
laisser faire	سیاست اقتصادازاد
income policy	سیاست درامدی
politician	سیاست مدار
easy money policy	سیاست گشایش پول
decision making policy	سیاست تصمیم گیری
International politics.	سیاست بین الملل
To enter politics .	وارد سیاست شدن
executive council [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party]	مجلس اجرائی [سیاست]
credit squeeze	سیاست انقباض اعتبار
The policy of balance of power.	سیاست موازنه قدرت
conservatism	سیاست محافظه کاری
I have nothing to do with politics.	کاری به سیاست ندارم
party politics	سیاست بازیهای حزبی
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
executive [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
parliamentary term	دوره مقننه [سیاست]
discretionary fiscal policy	سیاست مالی اختیاری
discount rate policy	سیاست نرخ تنزیل
diplomatize	سیاست مداری کردن
contractionary fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
tools of monetary policy	ابزار سیاست پولی
executive council [of a political party]	شورای مجریه [سیاست]
tools of fiscal policy	ابزار سیاست مالی
to launch in to politics	داخل سیاست شدن
austere fiscal policy	سیاست مالی مضیق
to retire from politics	از سیاست بازنشسته شدن
nationality [citizenship]	ملیت [حقوق] [سیاست]
isolationism	پیروی از سیاست انزوا
citizenship [status of a citizen]	ملیت [حقوق] [سیاست]
legislative periode	دوره مقننه [سیاست]
electoral term	دوره مقننه [سیاست]
restrictive monetary policy	سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy	سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy	سیاست مالی انقباضی
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
launch into politics	داخل سیاست شدن
plateform	اعلامیه سیاست دولت
policy instrument	ابزار اجرای سیاست
polities	طرز اداره سیاست
rabble-rouser	عوام انگیز [سیاست]
political sclence	علم سیاست کشورها
politick	سیاست بافی کردن
pricing policy	سیاست قیمت گذاری
functional finance	سیاست مالی اصولی
polity	طرز اداره سیاست
outward looking policy	سیاست برون نگر
ostrich policy	سیاست خود فریبی
labour policy	سیاست استخدام کارکنان
intransigeance	سخت گیری در سیاست
institutionalism	سیاست خیریه واخلاقی