English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
Other Matches
imperialism سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
to keep one's distance دوری جستن
second world جهان دوم . کشورهای پیشرفته اقتصادی سوسیالیستی را جهان دوم نامند
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
mugwump سیاست و حزب بازی دوری میکند
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
economic policy سیاست اقتصادی
communism کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
politics علم سیاست امور سیاسی
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
geopolitics درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
politicizing سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
subversive مربوط به براندازی حکومتها از نظر سیاسی اقتصادی
subversives مربوط به براندازی حکومتها از نظر سیاسی اقتصادی
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
national strategy مجموعه تدابیر سیاسی اقتصادی اجتماعی و نظامی ملی
strategies خط مشی نظامی و سیاسی و اقتصادی واجتماعی یا ملی کشور
strategy خط مشی نظامی و سیاسی و اقتصادی واجتماعی یا ملی کشور
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
mysticism در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
inward looking development policies سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
subversion نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
decision making policy سیاست تصمیم گیری
intransigeance سخت گیری در سیاست
nonintervention سیاست کناره گیری
intransigence سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigency سخت گیری در سیاست ناسازگاری
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
bolshevism مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
input output table بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
econometrics کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
to make approaches وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escapes رهایی جستن خلاصی جستن
escape رهایی جستن خلاصی جستن
escaped رهایی جستن خلاصی جستن
escaping رهایی جستن خلاصی جستن
psychomancy رابطه با روح رابطه ارواح باهم
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic liberalism مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
economic aggregates مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics علم سیاسی امور سیاسی
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
economic imperialism جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
nexus رابطه رابطه داخلی
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
atlas فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
atlases فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
politic سیاسی نماینده سیاسی
democratic مبتنی بر دمکراسی
machine based مبتنی بر ماشین
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
computer based training تربیت مبتنی بر کامپیوتر
market directed economy اقتصاد مبتنی بر بازار
character based program برنامه مبتنی بر کاراکتر
tortious مبتنی بر تعدی و تفریط
hypostyle دارای سقف مبتنی بر ردیف ستون
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
pan germanism نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
dialectic روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
predicating تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicates تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicated تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
objectivism روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
grail دوری
dishes دوری
dish دوری
periodicity دوری
improbability دوری
patera دوری
paten دوری
serial دوری
serials دوری
inverisimilitude دوری
distance دوری
distances دوری
separation دوری
celestial lonitude دوری
rotation دوری
farness دوری
separations دوری
remoteness دوری
inaccessibility دوری
cyclical دوری
periodic دوری
recurring دوری
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
cyclic graph گراف دوری
declination دوری ازمحوراصلی
avoided دوری کردن از
dory defence دفاع دوری
patellar دوری وار
circular reasoning استدلال دوری
serial correlation همبستگی دوری
remotion حرکت دوری
eccentricity دوری از مرکز
aviod دوری کردن از
recurring decimals اعشار دوری
eccentricities دوری از مرکز
avoid دوری کردن از
that far بان دوری
circular definition تعریف دوری
circular flow جریان دوری
avoiding دوری کردن از
keep off دوری کردن
shun دوری واجتناب
turning away دوری واجتناب
to give wide berth to دوری کردن از
separates مفارقت دوری
to keep one's d. دوری کردن
separate مفارقت دوری
rangefinders دوری یاب
separated مفارقت دوری
shunned دوری واجتناب
encyclic عمومی دوری
to back out [of] دوری کردن [از]
avoids دوری کردن از
shuns دوری واجتناب
to fight shy of دوری کردن از
shunning دوری واجتناب
to keep at arms length دوری کردن از
spring جستن
bounces پس جستن
bounced پس جستن
bounce پس جستن
springs جستن
jumps جستن
overleap جستن از
outjockey جستن بر
jumped جستن
jump جستن
pilot زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
piloted زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pluralism عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
pilots زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
to keep the peace از جنگ دوری کردن
He is distantly related to us . نسبت دوری با ما دارد
back out دوری کردن از موج
circular flow of income جریان دوری درامد
cyclic group گروه دوری [ریاضی]
to avoid something دوری کردن از [چیزی]
hips جستن پریدن
to get the better of پیشی جستن بر
renounce تبری جستن از
leaps جستن دویدن
leaped جستن دویدن
leap جستن دویدن
denied تبری جستن
renounced تبری جستن از
denies تبری جستن
deny تبری جستن
denying تبری جستن
get the start of سبقت جستن بر
best برتری جستن
renounces تبری جستن از
shoot-out بالا جستن
shoot-outs بالا جستن
overrode برتری جستن بر
hip جستن پریدن
to give the go by to پیشی جستن بر
to make a pounce ناگهان جستن
overridden برتری جستن بر
to seek refuge پناه جستن
to gain a ccess تقرب جستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com