Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
Other Matches
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
supervisory
برنامه اصلی در سیستم کامپیوتری که اجرای تعبیر برنامه ها را کنترل میکند
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
interpretable
تعبیر کردنی تعبیر پذیر
Marxism
مارکسیسم
dogmatic marxism
مارکسیسم جزمی
new marxism
مارکسیسم نوین
the big three
روزولت و استالین و بعدهابه اتلی
stalinism
روش سیاسی ژوزف استالین
stalinize
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
crash conversion
تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
revisionism
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
syntactical
نحوی
syntactic
نحوی
to what extent
<adv.>
به چه نحوی
in what way
<adv.>
به چه نحوی
how far
<adv.>
به چه نحوی
syntactical analysis
تحلیل نحوی
someway
بیک نحوی
syntax error
خطای نحوی
in any way whatever
به نحوی از انحاء
paragrammatism
نابهنجاری نحوی
agreements
مطابقهء نحوی
agreement
مطابقهء نحوی
someways
بیک نحوی
dysphrasia
زبان پریشی نحوی
aphrasia
زبان پریشی نحوی
agrammatism
زبان پریشی نحوی
wait on (someone) hand and foot
<idiom>
به هر نحوی پذیرایی کردن
acataphasia
زبان پریشی نحوی
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
leninism
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
run
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
runs
اجرای سیستم کامپیوتری قدیمی وجدید با هم برای بررسی سیستم جدید پیش از اینکه تنها سیستم مورد استفاده شود
blessed folder
در یک سیستم Apple Maciontosh پرونده سیستم که حاوی فایل هایی است که به طور خودکار در هنگام روشن شدن سیستم بار شدند
sysgen
فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
peripheral
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
integrated
نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
push down list
لیستی که از پایین به بالانوشته میشود به نحوی که هر ورودی جدید بالای لیست قرار می گیرد
hit on the fly printer
چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
cruelty
در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
sherlu
اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
phrase
تعبیر
phrased
تعبیر
comment
تعبیر
interpretation
تعبیر
interpretations
تعبیر
phrases
تعبیر
Alucinari
تعبیر
construing
تعبیر
expressions
تعبیر
commenting
تعبیر
expression
تعبیر
renderings
تعبیر
rendering
تعبیر
commented
تعبیر
hermeneutic
تعبیر
authentication
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
euphemism
حسن تعبیر
oneirocritic
خواب تعبیر کن
explanation
شرح تعبیر
misinterpretation
سوء تعبیر
translatable
قابل تعبیر
troplogy
تعبیر مجازی
misreads
بد تعبیر کردن
explanations
شرح تعبیر
misreading
بد تعبیر کردن
construction
تعبیر ساختمان
constructions
تعبیر ساختمان
inverting
سوء تعبیر
inverts
سوء تعبیر
invert
سوء تعبیر
euphemistically
باحسن تعبیر
interpretations
تعبیر ترجمه
interpretation
تعبیر ترجمه
misconstruction
تعبیر نادرست
misconstruction
تعبیر غلط
euphemisms
حسن تعبیر
interpretation of a dream
تعبیر خواب
misconstructions
تعبیر نادرست
misread
بد تعبیر کردن
misconsture
بد تعبیر کردن
commented
تعبیر کردن
commenting
تعبیر کردن
phrased
تعبیر کردن
dream interpretation
تعبیر رویا
phrase
تعبیر کردن
read
تعبیر کردن
reads
تعبیر کردن
misconstructions
تعبیر غلط
phrases
تعبیر کردن
an interpreter of dreams
تعبیر گو معبر
misconstrue
بد تعبیر کردن
misconstruing
بد تعبیر کردن
misconstrues
بد تعبیر کردن
misconstrued
بد تعبیر کردن
idioms
تعبیر ویژه
idiom
تعبیر ویژه
comment
تعبیر کردن
an abstract term
تعبیر تصویری
an interpreter of dreams
خواب تعبیر کن
euphemisical
وابسته به حسن تعبیر
euphemisical
دارای حسن تعبیر
atticism
تعبیر یا اصطلاح اتنی
proverbial expression
تعبیر ضرب المثلی
euphemisic
وابسته به حسن تعبیر
euphemisic
دارای حسن تعبیر
travesties
تعبیر هجو امیز
euphemistic
دارای حسن تعبیر
latinism
تعبیر یا اصطلاح لاتینی
travesty
تعبیر هجو امیز
segments
از تعبیر جدا شده است
take
تعبیر یا تفسیرکردن حمل کردن بر
proverbial phrase
تعبیر مثلی یا ضرب المثلی
takes
تعبیر یا تفسیرکردن حمل کردن بر
segment
از تعبیر جدا شده است
notional
فکری
intellectuals
فکری
intellectual
فکری
irreflection
بی فکری
excogitative
فکری
cerebral
فکری
braininess
فکری
incogitance
بی فکری
conceptual
فکری
mental
فکری
reflectional
فکری
inconsiderateness
بی فکری
incogitancy
بی فکری
barbarize
با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
pragmatize
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
ideational shield
سپر فکری
ideological war
جنگ فکری
provinciality
کوته فکری
prudery
کوته فکری
reflective
فکری بازتابی
narrow minddedness
کوتع فکری
infantilism of thought
کوته فکری
brain work
کار فکری
heartsease
اسایش فکری
head work
کار فکری
fanaticism
کوته فکری
sentience
زندگی فکری
visualization
تجسم فکری
mental work
کار فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
mechanical
غیر فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
insularism
کوته فکری
notions
ادراک فکری
notion
ادراک فکری
enlightenment
روشن فکری
provincialism
کوته فکری
obsession
وسواس فکری
obsessions
وسواس فکری
caprice
تمایل فکری
indoctrination
تلقین فکری
caprices
تمایل فکری
perspicuity
روش فکری
perspective
جنبه فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
perspectives
جنبه فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
captivity
گفتاری فکری
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
absolute
آزاد از قیود فکری
equanimity
تعادل فکری انصاف
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
habiliment
جامه استعداد فکری
that is a good idea
خوب فکری است
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
moron
فرد فاقد رشد فکری
morons
فرد فاقد رشد فکری
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
standby
سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com