Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
smacking	سیلی زننده خوش طعم
smacker	سیلی زننده خوش طعم
Other Matches
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
slogs	سیلی
buffeted	سیلی
buffeting	سیلی
buffets	سیلی
slogged	سیلی
buffet	سیلی
slog	سیلی
slogging	سیلی
skelpit	چابک سیلی
slap	سیلی تودهنی
box	توگوشی سیلی
boxes	توگوشی سیلی
skelp	چابک سیلی
slapping	سیلی تودهنی
slaps	سیلی تودهنی
spat	سیلی زدن
slapped	سیلی تودهنی
She slapped him.	خواباندتو گوشش ( سیلی زد )
spat	کشمکش کردن سیلی
smacks	صدای سیلی یا شلاق مزه
smacked	صدای سیلی یا شلاق مزه
smack	صدای سیلی یا شلاق مزه
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	سیلی نقد به از حلوای نسیه.
boxes	بوکس بازی کردن سیلی زدن
slaps	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapping	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slapped	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
slap	صدای چلب چلوپ سیلی زدن
box	بوکس بازی کردن سیلی زدن
sclaff	سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
keep up appearances	فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
nasties	زننده
starring	زننده
water repellent	پس زننده اب
unlovely	زننده
nauseam	زننده
mordant	زننده
nastier	زننده
nasty	زننده
nastiest	زننده
shuffler	زننده
applauder	کف زننده
scabrous	زننده
hideous	زننده
forbidding	زننده
beater	زننده
wetter	نم زننده
bitten	زننده
vilest	زننده
viler	زننده
vile	زننده
loathful	زننده
odoriferous	زننده
loathsome	زننده
percutient	زننده
tarts	زننده
tart	زننده
pit a pat	زننده
repeller	زننده
repercussive	پس زننده
staring	زننده
acrimonious	زننده
poignant	زننده
acrid	زننده
knockers	زننده
knocker	زننده
nippy	زننده
pungent	زننده
squalid	زننده
biting	زننده
pinching	زننده
garish	زننده
stinking	زننده
clapper	کف زننده
clappers	کف زننده
strikingly	زننده
prickling	زننده
repellent	زننده
repellents	زننده
striker	زننده
striking	زننده
strikers	زننده
germinant	جوانه زننده
inveigler	گول زننده
scintillant	جرقه زننده
glares	روشنایی زننده
kicker	زننده ضربه با پا
scarifier	تیغ زننده
knotter	گره زننده
puddler	بهم زننده
pricker	سیخ زننده
glare	روشنایی زننده
napper	چرت زننده
malodor	بوی زننده
pacer	گام زننده
libellant	تهمت زننده
libelant	تهمت زننده
pertubative	برهم زننده
lasher n	سد شلاق زننده
scintillator	جرقه زننده
seasoner	چاشنی زننده
ad nauseam	بسیار زننده
sharps	زننده زیرک
sharpest	زننده زیرک
sharp	زننده زیرک
harshest	ناگوار زننده
harsher	ناگوار زننده
harsh	ناگوار زننده
howlers	جیغ زننده
howler	جیغ زننده
shouter	فریاد زننده
trudger	قدم زننده
tacker	کوک زننده
seasoner	ادویه زننده
shackler	بخو زننده
slumberer	چرت زننده
callers	صدا زننده
sourish	به ترشی زننده
spicily	بطور زننده
staring red	قرمز زننده
caller	صدا زننده
tacker	میخ زننده
strider	گام زننده
gasper	نفس زننده
accusant	تهمت زننده
revolting	بهم زننده
calumnious	تهمت زننده
catterer	چهچه زننده
crying	جار زننده
bubbly	جوش زننده
cornerman	زننده کرنر
coruscant	برق زننده
disturber	برهم زننده
calumniator	افترا زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
scintillating	جرقه زننده
acrimoniousness	سخن زننده
appellant	تهمت زننده
beater	کتک زننده
fizzy	جوش زننده
accusers	تهمت زننده
accuser	تهمت زننده
picky	ضربه زننده
pickiest	ضربه زننده
bubbliest	جوش زننده
glared	روشنایی زننده
gaunt	زننده ساختن
galssy	بی نور زننده
flogger	زننده شلاق
pickier	ضربه زننده
flogger	تازیانه زننده
flagellator	تازیانه زننده
flagellator	شلاق زننده
bubblier	جوش زننده
dozer	چرت زننده
gaunt	زننده بی ثمر
garishly	بطور زننده
estimator	تخمین زننده
repulsive	زننده تنفراور
sewer	اگو بخیه زننده
poignantly	بطور تیزیا زننده
sewers	اگو بخیه زننده
luridly	کم رنگ وپریده زننده
boiling	جوش زننده خشمناک
rakish	فاجر جلف و زننده
fetid	دارای بوی زننده
swatter	ضربت سخت زننده
trusser	چوب بست زننده
reddish	مایل بسرخی زننده
mawkish	بطور زننده احساساتی
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
invection	سخن سخت زننده
inoffensively	بی انکه زننده باشد
greeny	بسبزی زننده سبزفام
lurid	کم رنگ وپریده زننده
pungently	بطور زننده یا تند
rankly	بطور زننده یابدبو
incisive speech	سخن تند یا زننده
fulsome	زننده اغراق امیز
indign	زننده بدون استحقاق
repulsively	بطور زننده یا دافع
stench	بوی زننده تعفن
stenches	بوی زننده تعفن
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
wheeler	دور زننده چرخ دار
lunger	ضربت زننده جهش کننده
pranks	شوخی زننده تزئین کردن
pranksters	کسیکه شوخی زننده کند
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده
prankster	کسیکه شوخی زننده کند
deceptive	گول زننده فریب امیز
stirring	بهم زننده هیجان اور
compound riposte	ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
harsh color	رنگ تند و ناملایم و زننده
prank	شوخی زننده تزئین کردن
fanner	قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler	بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com