Dictiornary-Farsi | شاخک حساس سبیل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
palpus	شاخک حساس سبیل


Other Matches

tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
palpi	شاخک حساس
tentacular	شبیه شاخک حساس
tentacular	دارای شاخک حساس
spicule	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
spicula	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
lamellicorn	شاخک دار دارای شاخک پهن
horn	شاخک مین ارتعاشی شاخک مجاورتی مین
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
ramus	شاخک
antennule	شاخک
palpiferous	شاخک بر
bristling	سبیل
antennas	شاخک
moustache	سبیل
antenna	شاخک
antennae	شاخک
palpi	سبیل
stems	شاخک
stemmed	شاخک
stem	شاخک
stemming	شاخک
mustaches	سبیل
cornicle	شاخک
mustache	سبیل
mustachio	سبیل
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
side contact	شاخک لامپ
blackmailing	باج سبیل
blackmailed	باج سبیل
palpiform	شاخک مانند
palpiform	سبیل وار
blackmails	باج سبیل
palpate	شاخک دار
blackmail	باج سبیل
top cap	شاخک لامپ
side whiskers	سبیل چخماقی
To grow a mustache .	سبیل گذاشتن
figuratively	بر سبیل تمثیل
Protection money. Racket money.	باج سبیل
corniculate	دارای شاخ یا شاخک
blackmailers	باج سبیل خور
blackmailer	باج سبیل خور
snagline mine	مین با شاخک شناور
trolley frog	شاخک ترن برقی
long horned grasshopper	ملخ شاخک دراز
To swallow an insult . To gloss over.	زیر سبیل درکردن
longicorn	دارای شاخک دراز
long horned beetle	سوسک شاخک درازخانواده Cerambycidae
To give somebody a dressing down.	سبیل کسی را دود دادن
antenna mine	مین شاخک دار دریایی
to grease the plam of any one	سبیل کسی راچرب کردن
switch horn	سویچ مین شاخک دار
to grease any one's palm	سبیل کسی راچرب کردن
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
vibrissa	سبیل وموی اطراف دهان حیوان
to eat the leek	فحش یا اهانتی را زیر سبیل در کردن
to give somebody a roasting <idiom>	سبیل کسی را دود دادن [اصطلاح]
to give somebody a ticking-off <idiom>	سبیل کسی را دود دادن [اصطلاح]
To oil someones palm.	سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
sensitive clay	رس حساس
techy	حساس
susceptive	حساس
sharp nosed	حساس
key <adj.>	حساس
supersensitive	حساس
alive	حساس
passible	حساس
sensate	حساس
thin skinned	حساس
feisty	حساس
elastic demand	حساس
activator	حساس گر
acute	حساس
sensitive	حساس
delicate	حساس
vigilant	حساس
tendering	حساس
tenderest	حساس
tendered	حساس
elastic	حساس
tender	حساس
critical	حساس
sentimental	حساس
ticklish	حساس
sensor	حساس
exquisite	حساس
prominent	حساس
arabesque [Eslimi]	طرح اسلیمی [الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
sensitization	حساس سازی
sensitive plant	گیاه حساس
sensitive zone	منطقه حساس
sensitises	حساس شدن
sensitises	حساس کردن
pixilated	خیلی حساس
senseful	خیلی حساس
sensitised	حساس شدن
sensitised	حساس کردن
sensitising	حساس کردن
skinless	خیلی حساس
sensitizing	حساس شدن
sensitizing	حساس کردن
mimosa	گیاه حساس
sensitizes	حساس شدن
sensitizes	حساس کردن
overstrung	خیلی حساس
sensitized	حساس شدن
sensitized	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
sensitize	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
sensitization	حساس کردن
sensitization	حساس شدن
stark	حساس سفت
tendering	حساس بودن
tenderest	حساس بودن
tendered	حساس بودن
tender	حساس بودن
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
starkly	حساس سفت
starkest	حساس سفت
sensitively	بطور حساس
sensitizer	حساس کننده
sensory nerves	پیهای حساس
perceptive	حساس و باهوش
supersensitive	حساس شده
supersensitive	فوق حساس
jumpy	بیقرار حساس
vibrissa	موی حساس
insensitivity	غیر حساس
insensitive	غیر حساس
insensible	غیر حساس
starker	حساس سفت
kittle	هوشیار حساس
critical mass	توده حساس
elastic supply	عرضه حساس
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
tenderize	حساس کردن
it touched him on the raw	بنقطه حساس
tenderised	حساس کردن
feelingly	بطور حساس
tenderizing	حساس کردن
tenderizes	حساس کردن
tenderized	حساس کردن
hygrosensitive	حساس به رطوبت
keop soo	نقاط حساس
key points	نقاط حساس
high strung	بسیار حساس
critical item	اماد حساس
critical position	پوزیسیون حساس
critical facility	تاسیسات حساس
gleg	حساس باهوش
tenderising	حساس کردن
key terrain	زمین حساس
key position	شغل حساس
tenderises	حساس کردن
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
detecting circuit	مدار حساس مین
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
supersensitive	فوق العاده حساس
tender minded	دارای فکر حساس
touchier	نازک نارنجی حساس
soft boiled	نیم بند حساس
touchiest	نازک نارنجی حساس
touchy	نازک نارنجی حساس
touch panel	صفحه حساس به تماس
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
susceptible	حساس مستعد پذیرش
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
tentacles	موی حساس جانور
sensitivities	حساس بودن به چیزی
sensitivity	حساس بودن به چیزی
tentacle	موی حساس جانور
key terrain features	عوارض حساس زمین
sentient	حساس دستخوش احساسات
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
laminitis	اماس لایههای حساس
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
context sensitive	حساس نسبت به متن
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
vital points	نقاط حساس بدن
kyusho	نقاط حساس بدن
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
key position	موضع حساس و مهم
panchromatic	حساس نسبت بهمه رنگها
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار