Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
English
Persian
flux of a vector
شاره بردار
Other Matches
polygraphs
رونوشت بردار نسخه بردار
polygraph
رونوشت بردار نسخه بردار
fluid
شاره
fluids
شاره
plasma
شاره
conservative flux
شاره ثابت
electromagnetic flux
شاره الکترومغناطیسی
electric flux
شاره برقی
flux density
چگالی شاره
flux linking a coil
شاره پیچک
stray flux
شاره هرز
leakage flux
شاره هرز
diffusion of magnetic flux
شاره هرز
superfluid
ابر شاره
radiant power
شاره تابان
flux linking a turn
شاره دوره
radiant flux
شاره تابان
luminous flux
شاره روشنایی
fluxmeter
شاره سنج
field flux
شاره میدان
magnetic flux density
چگالی شاره مغناطیسی
vectors
بردار
vector
بردار
equivocatory
اب بردار
arrow
بردار
arrows
بردار
dope vector
بردار
resultant
بردار
lift vector
بردار برا
harvestman
خرمن بردار
subsumption
فرمان بردار
light vector
بردار نور
lifter
وزنه بردار
land surveyor
نقشه بردار
interrupt vector
بردار وقفه
numerale
شماره بردار
subordination
فرمان بردار
suborder
فرمان بردار
field vector
بردار میدان
finable
جریمه بردار
submission
فرمان بردار
postponement
فرمان بردار
hypotaxis
فرمان بردار
forfoitable
جریمه بردار
liner velocity
بردار سرعت
magnetic vector
بردار مغناطیسی
radius vector
بردار شعاعی
ratable
نرخ بردار
rateable
نرخ بردار
state vector
بردار حلات
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حالت
voltage vector
بردار ولتاژ
tollable
باج بردار
vectorial
حامل بردار
treatable
تعلیم بردار
wave vector
بردار موج
topographer
نقشه بردار
weight lifter
وزنه بردار
mouldable
قالب بردار
normal vector
بردار عمود
normal vector
بردار قائم
participable
شرکت بردار
patchable
وصله بردار
polar vector
بردار قطبی
poynting's vector
بردار پوینتینگ
stainable
زنگ بردار
treader
گام بردار
photographer
عکس بردار
vector
حامل بردار
vectors
حامل بردار
curled
حلقه بردار
curls
حلقه بردار
surveyor
نقشه بردار
surveyors
نقشه بردار
taxable
مالیات بردار
velocities
بردار سرعت
ascribing
رونویس بردار
photographers
عکس بردار
swindlers
کلاه بردار
swindler
کلاه بردار
forcing
بردار نیرو
velocity
بردار سرعت
samplers
نمونه بردار
sampler
نمونه بردار
force
بردار نیرو
ascribe
رونویس بردار
ascribed
رونویس بردار
ascribes
رونویس بردار
axial vector
بردار محوری
benefic
بهره بردار
crucifer
صلیب بردار
customable
گمرک بردار
damageable
غرامت بردار
disciplinable
نظم بردار
discountable
تخفیف بردار
fraudulent
کلاه بردار
forces
بردار نیرو
active
تنزل بردار
component
مولفه بردار
code vector
بردار رمز
circulation of a vector
چرخه بردار
curl
حلقه بردار
bilable
ضمانت بردار
burgers vector
بردار برگرز
components
مولفه بردار
exponible
توضیح بردار
dutiable
گمرک بردار
cross bearer
صلیب بردار
X coordinate
مختصات بردار افقی
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
y axis
بردار عمودی گراف
Euclidean vector
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
شوخی بردار نیست
Come off it !Get along-with you.
بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
location vector
بردار مکان
[ریاضی]
position
بردار مکان
[ریاضی]
Y coordinate
مختصات بردار عمودی
x axis
بردار افقی گراف
vector psychology
روانشناسی بردار نگر
core barrel
لوله نمونه بردار
magnetic vector potential
پتانسیل بردار مغناطیسی
magnetic field vector
بردار میدان مغناطیسی
magnetization vector
بردار مغناطیس کنندگی
core drill
مته نمونه بردار
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
radius vector
بردار مکان
[ریاضی]
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
cracky
ترک بردار زودشکن
freestone
سنگ تراش بردار
basis vector
بردار پایه
[ریاضی]
vector graphics display
بردار نمایش گرافیکی
dope vector
بردار خصیصه نما
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
velocity
بردار سرعت
[فیزیک]
beneficiaries
بهره بردار ذیحق
beneficiary
بهره بردار ذیحق
docile
تعلیم بردار مطیع
rodman
کمک نقشه بردار
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
make weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
z axis
بردار عمق در گراف سه بعدی
make-weights
سر وزن رسیدن وزنه بردار
crooking
ادم قلابی کلاه بردار
crooks
ادم قلابی کلاه بردار
None of your tricks.
دست ازحقه بازی بردار
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
field book
دفترچه یادداشت نقشه بردار
crook
ادم قلابی کلاه بردار
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
Take a fresh sheet of paper.
یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
included angle
زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y
مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
z buffer
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
xerographic printer
چاپگر تصویربردار از عکس چاپگر تصویر بردار
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com