Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 26 (4 milliseconds)
English
Persian
protem
شاغل مقامی بطورموقت
Other Matches
protempore
موقت شاغل مقامی بطور موقت
practitioner
شاغل
practitioners
شاغل
opposite numbers
افسران شاغل
working population
جمعیت شاغل
officeholder
شاغل مقام
practitioners
شاغل مقام طبابت یاوکالت
practitioner
شاغل مقام طبابت یاوکالت
summation
مقامی خلاصه
subrogation
قائم مقامی
officiant
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
establishing
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
کسی رابه مقامی گماردن
to drum a tune
ضرب مقامی راباکوس گرفتن
vicarial
وابسته به خلیفه قائم مقامی
establish
کسی رابه مقامی گماردن
baby-minder
شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
To assume office .
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
outs and ins
انانی که سر کار دارای مقامی هستند
to invoke a higher power
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com