Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
encompass
شامل بودن دربرگرفتن
encompassed
شامل بودن دربرگرفتن
encompasses
شامل بودن دربرگرفتن
encompassing
شامل بودن دربرگرفتن
Other Matches
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
embracing
شامل بودن
embraces
شامل بودن
embraced
شامل بودن
engird
شامل بودن
embrace
شامل بودن
comprises
شامل بودن
engirdle
شامل بودن
comprise
شامل بودن
comprised
شامل بودن
contains
شامل بودن خودداری کردن
contained
شامل بودن خودداری کردن
entailing
شامل بودن فراهم کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
contain
شامل بودن خودداری کردن
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
subtend
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
run away with
<idiom>
دربرگرفتن
snuggling
دربرگرفتن
snuggles
دربرگرفتن
twine
دربرگرفتن
snuggled
دربرگرفتن
twines
دربرگرفتن
enclasp
دربرگرفتن
snuggle
دربرگرفتن
twined
دربرگرفتن
twining
دربرگرفتن
enfold
دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolding
دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolds
دربرگرفتن دراغوش گرفتن
enfolded
دربرگرفتن دراغوش گرفتن
bay
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
offsets
برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
covering
شامل
including
شامل
sweeping
شامل
in
شامل
inclusive
شامل
self inclusive
شامل
containing
شامل
Inc
شامل
far-reaching
شامل
in-
شامل
comprising
شامل
applying
شامل شدن
apply
شامل شدن
applies
شامل شدن
trinomial
شامل سه نام
ineligible
شامل نشدنی
retrospect
شامل گذشته
bimillenary
شامل دوهزار
butyraceous
شامل کره
do with
<idiom>
شامل شدن
butyric
شامل کره
includible
شامل کردنی
includable
شامل کردنی
excluding
شامل نشدن
inclusive or
یای شامل
inclusive or gate
دریچه یای شامل
intraspecies
شامل گروه بخصوصی
over all
شامل همه چیز
exclusive
آنچه شامل نمیشود
exclusion
عمل شامل نشدن
exhaustive
شامل تمام جرئیات
across the board
شامل تمام طبقات
plenaries
شامل تمام اعضاء
intraspecific
شامل گروه بخصوصی
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
ex post facto
شامل اصول گذشته
plenary
شامل تمام اعضاء
echaustive
شامل همهء جزئیات
retroact
شامل گذشته شدن
terraqueous
شامل خشکی ودریا
gnomic
شامل پند و ضرب المثل
full
کامل یا شامل همه چیز
tenementary
شامل ملک استیجاری اپارتمانی
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
fullest
کامل یا شامل همه چیز
tetraethyl
شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
interfaces
که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface
که شامل : کانال ورودی /خروجی
toffee
اب نبات شامل شکر زردوشیره
with average
شامل خسارات خصوصی وجزئی
toffees
اب نبات شامل شکر زردوشیره
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
tetrahydrate
ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
toffy
اب نبات شامل شکر زردوشیره
Is breakfast included?
آیا شامل صبحانه هم میشود؟
thetical
وابسته به یا شامل پایان نامه
defensive
منطقه دفاعی شامل دروازه
thetic
وابسته به یا شامل پایان نامه
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
twinkle box
دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
motorola
سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
turki
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
turkic
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
english sonnet
غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
sclav ect
عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
except
مکان دهی و ادغام شامل نیست
this proverb is not a to him
این مثل شامل حال اونیست
bumf
اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
interactive
قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
foundation
اسکلت اصلی فرش
[شامل تار و پود]
alphanumeric
صفحه کلیدی که شامل حروف و اعداد است
adder
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
scope
محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
leg side
قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن
interfaith
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
interactive
سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
adders
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
entablature
قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است
inclusive
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
lipide
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipid
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
Is mileage included?
آیا شامل مایل مسافت پیموده شده هم میشود؟
triathlon
مسابقه سه گانه بین زنان شامل دو 001 متر
cpu
بخش اصلی CPU شامل ALU واحد کنترل
distance medley
دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
eighty track disk
دیسک فرمت شده برای شامل شدن هشتاد شیار
slot
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
slots
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
bibles
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
radio sheck
یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
catchall
بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
bible
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
slotting
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
handshaking
سیگنال ارسالی بین دو وسیله ارتباطی شامل آماده ارسال
config.sys
در DOS و 2/OS یک فایل متن اسکی که شامل فرمانهای پیکر بندی است
sashes
قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
sash
قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
alphanumeric
عملوندی که میتواند شامل حروف الفبا- عددی مانند رشته ها باشد
motorola
تولید کننده قط عات الکترونیکی شامل پردازندههای کامپیوتری Apple Macintosh
CD I
این استاندارد شامل توابع کد گذاری فشرده سازی و نمایش است
reprographics
تکنولوژی ای که شامل واردزیر است فرایندهای تولیدمجدد و نسخه برداری ازمستندات
bios
که معمولاگ شامل کنترل صفحه نمایش و صفح کلید و دیسک درایوهاست
landplane
هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
traveling fellowship
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
legs
ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
leg
ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
voodooism
ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
executed contract
قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
inductor
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
epididymis
زائده طویل و باریک عقب بیضه که شامل مجاری خروجی منی است
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
nibble
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
bells and whistles
یک توضیح غیر رسمی ازویژگیهای بیشتر یک سیستم کامپیوتری که شامل گرافیک نمایش رنگی
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
nibbles
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com