Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
Other Matches
excluding
شامل نشدن
exclusion
عمل شامل نشدن
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
dispart
جداشدن
to fall off
جداشدن
dissever
جداشدن
to come away
جداشدن
to come off
جداشدن
disarticulate
از هم جداشدن
split up
<idiom>
جداشدن
divaricate
ازهم جداشدن
dissents
جداشدن نفاق داشتن
dissented
جداشدن نفاق داشتن
partibility
قابلیت افرازیا جداشدن
dissent
جداشدن نفاق داشتن
p.of the ways
جای جداشدن چندراه
dissevere
جداشدن بریده شدن
disallowing
قائل نشدن
resist temptation
وسوسه نشدن
to miss plant
سبز نشدن
to put by
تسلیم نشدن
disallows
قائل نشدن
unsay
گفته نشدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
to miss fire
کامیاب نشدن
disallowed
قائل نشدن
to go wrong
موفق نشدن
to get out of the way
مانه نشدن
to fall through
موفق نشدن
to keep up one's spirits
دلسرد نشدن
disallow
قائل نشدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
to keep ones he
دست پاچه نشدن
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
blackout
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
blackouts
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
expostfacto
عطف به ماسبق نشدن قانون
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakages
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakage
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
ratchet effect
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
in-
شامل
in
شامل
including
شامل
comprising
شامل
containing
شامل
far-reaching
شامل
self inclusive
شامل
sweeping
شامل
inclusive
شامل
covering
شامل
Inc
شامل
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
butyraceous
شامل کره
engirdle
شامل بودن
retrospect
شامل گذشته
bimillenary
شامل دوهزار
butyric
شامل کره
inclusive or
یای شامل
includible
شامل کردنی
includable
شامل کردنی
engird
شامل بودن
embracing
شامل بودن
trinomial
شامل سه نام
ineligible
شامل نشدنی
applying
شامل شدن
applies
شامل شدن
comprise
شامل بودن
apply
شامل شدن
embraces
شامل بودن
do with
<idiom>
شامل شدن
comprised
شامل بودن
embraced
شامل بودن
comprises
شامل بودن
embrace
شامل بودن
over all
شامل همه چیز
exclusive
آنچه شامل نمیشود
exhaustive
شامل تمام جرئیات
terraqueous
شامل خشکی ودریا
retroact
شامل گذشته شدن
across the board
شامل تمام طبقات
intraspecific
شامل گروه بخصوصی
encompass
شامل بودن دربرگرفتن
encompassed
شامل بودن دربرگرفتن
encompasses
شامل بودن دربرگرفتن
encompassing
شامل بودن دربرگرفتن
echaustive
شامل همهء جزئیات
ex post facto
شامل اصول گذشته
plenaries
شامل تمام اعضاء
plenary
شامل تمام اعضاء
inclusive or gate
دریچه یای شامل
intraspecies
شامل گروه بخصوصی
toffy
اب نبات شامل شکر زردوشیره
interfaces
که شامل : کانال ورودی /خروجی
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
apodeictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
apodictic
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
toffees
اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffee
اب نبات شامل شکر زردوشیره
defensive
منطقه دفاعی شامل دروازه
entailing
شامل بودن فراهم کردن
tetrahydrate
ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
contains
شامل بودن خودداری کردن
contained
شامل بودن خودداری کردن
entailed
شامل بودن فراهم کردن
contain
شامل بودن خودداری کردن
entail
شامل بودن فراهم کردن
thetic
وابسته به یا شامل پایان نامه
tetraethyl
شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
tenementary
شامل ملک استیجاری اپارتمانی
thetical
وابسته به یا شامل پایان نامه
with average
شامل خسارات خصوصی وجزئی
Is breakfast included?
آیا شامل صبحانه هم میشود؟
fullest
کامل یا شامل همه چیز
full
کامل یا شامل همه چیز
interface
که شامل : کانال ورودی /خروجی
gnomic
شامل پند و ضرب المثل
entails
شامل بودن فراهم کردن
turkic
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
except
مکان دهی و ادغام شامل نیست
apply
درخواست کردن شامل حال بودن
english sonnet
غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
sclav ect
عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
twinkle box
دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
motorola
سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
bumf
اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
this proverb is not a to him
این مثل شامل حال اونیست
applying
درخواست کردن شامل حال بودن
applies
درخواست کردن شامل حال بودن
interactive
قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
turki
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
subtend
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
storewide
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
leg side
قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن
foundation
اسکلت اصلی فرش
[شامل تار و پود]
entablature
قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است
alphanumeric
صفحه کلیدی که شامل حروف و اعداد است
inclusive
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
interfaith
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
adder
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
adders
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
interactive
سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
scope
محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
Is mileage included?
آیا شامل مایل مسافت پیموده شده هم میشود؟
lipide
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
cpu
بخش اصلی CPU شامل ALU واحد کنترل
lipid
مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
distance medley
دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
triathlon
مسابقه سه گانه بین زنان شامل دو 001 متر
eighty track disk
دیسک فرمت شده برای شامل شدن هشتاد شیار
bible
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
slot
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
catchall
بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
bibles
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
slots
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
slotting
تعداد بیتهایی که یک پیام را شامل شوند و در شبکه حلقوی بچرخند
radio sheck
یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
handshaking
سیگنال ارسالی بین دو وسیله ارتباطی شامل آماده ارسال
reprographics
تکنولوژی ای که شامل واردزیر است فرایندهای تولیدمجدد و نسخه برداری ازمستندات
sash
قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
sashes
قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میلههای چوبی بین شیشه ها نیزمیباشد
motorola
تولید کننده قط عات الکترونیکی شامل پردازندههای کامپیوتری Apple Macintosh
traveling fellowship
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
alphanumeric
عملوندی که میتواند شامل حروف الفبا- عددی مانند رشته ها باشد
CD I
این استاندارد شامل توابع کد گذاری فشرده سازی و نمایش است
landplane
هواپیمایی که قادر به برخاستن از سطح زمین که شامل برف و یخ نیز میگرددمیباشد
bios
که معمولاگ شامل کنترل صفحه نمایش و صفح کلید و دیسک درایوهاست
config.sys
در DOS و 2/OS یک فایل متن اسکی که شامل فرمانهای پیکر بندی است
legs
ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
epididymis
زائده طویل و باریک عقب بیضه که شامل مجاری خروجی منی است
executed contract
قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
leg
ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
voodooism
ایین مذهبی سیاه پوستان افریقایی که شامل طلسم و جادو میباشد جادوگری
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
inductor
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
zeugma
اسعتمال صفت یا قید یافعلی برای دو یاچندکلمه بطوری که شامل همه یایکی شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com