Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
blameworthiness	شایستگی سرزنش
Other Matches
sail into	به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
adaptability	شایستگی
pertinence or nency	شایستگی
praiseworthiness	شایستگی
deserts	شایستگی
sufficienty	شایستگی
worthiness	شایستگی
deserting	شایستگی
acceptability	شایستگی
desert	شایستگی
proficiency	شایستگی
meritoriousness	شایستگی
competency	شایستگی
decorousness	شایستگی
seemliness	شایستگی
deservingness	شایستگی
aptness	شایستگی
befitting	شایستگی
sufficiency	شایستگی
adequacy	شایستگی
eligibility	شایستگی
competence	شایستگی
ability	شایستگی
skill	شایستگی
merited	شایستگی
merit	شایستگی
credential	شایستگی
competence	شایستگی
meriting	شایستگی
expertise	شایستگی
abilities	شایستگی
qualification	شایستگی
merits	شایستگی
qualification	شایستگی
adorableness	شایستگی ستایش
adorability	شایستگی ستایش
aptitude test	ازمون شایستگی
fitness	صلاحیت شایستگی
aptitude tests	ازمون شایستگی
suitability	مناسبت شایستگی
pertinency	موقعیت شایستگی
able	شایستگی داشتن
pertinence	موقعیت شایستگی
aptitude	شایستگی لیاقت
aptitudes	شایستگی لیاقت
meritoriously	از روی شایستگی
decency	شایستگی محجوبیت
meetness	شایستگی مناسبت
combat proficiency	شایستگی رزمی
handsomeness	زیبائی شایستگی
certificate of capacity	مدرک شایستگی
abler	: توانابودن شایستگی داشتن
ablest	: توانابودن شایستگی داشتن
qualify	شایستگی پیدا کردن
eligibility	شایستگی برای انتخاب
merit rating	درجه بندی شایستگی
printability	شایستگی برای چاپ
qualifies	شایستگی پیدا کردن
certificate of achievement	مدرک تصدیق شایستگی
habilitate	ملبس شایستگی داشتن
merit system	نظام شایستگی نگر
he has much merit	بسیار شایستگی دارد
aptitude area	حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
I can see an innate ability in that follow .	دراو مایه و شایستگی می بینم
deserve	سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves	سزاوار بودن شایستگی داشتن
efficiency	کارایی وسیله یا نفر شایستگی
indign	فاقد شایستگی خشمگین کردن
he is i. to do that	شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness	شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
honourable mention	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
rail	سرزنش
reproofs	سرزنش
reproof	سرزنش
reprehension	سرزنش
remonstrance	سرزنش
sneap	سرزنش
stinger	سرزنش
condemnation	سرزنش
condemnations	سرزنش
rating	سرزنش
ratings	سرزنش
blaming	سرزنش
chastiesement	سرزنش
blame	سرزنش
nagging	سرزنش
demerits	سرزنش
demerit	سرزنش
scolding	سرزنش
twits	سرزنش
blamed	سرزنش
expostulation	سرزنش
exprobration	سرزنش
twit	سرزنش
railing	سرزنش
railings	سرزنش
repoach	سرزنش
reproach	سرزنش
censuring	سرزنش
increpation	سرزنش
blames	سرزنش
upbraiding	سرزنش
reproached	سرزنش
reproaching	سرزنش
reproaches	سرزنش
censures	سرزنش
censure	سرزنش
rocket [British E]	سرزنش
censured	سرزنش
dressing-down	سرزنش
rebukes	سرزنش کردن
rebuking	سرزنش کردن
objurgation	سرزنش سخت
objurgatory	سرزنش امیز
dispraise	سرزنش کردن
repoachful	سرزنش امیز
obloquy	سرزنش افترا
lash vt	سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom>	سرزنش شدن
reproachless	سرزنش نکردنی
raillery	سرزنش انتقاد
twits	سرزنش کردن
rebuke	سرزنش کردن
sarcasm	ریشخند سرزنش
irreprehensible	سرزنش نکردنی
to get a rocket [British E] <idiom>	سرزنش شدن
rebuked	سرزنش کردن
twit	سرزنش کردن
railer	سرزنش کننده
ram (something) down one's throat <idiom>	سرزنش کردن
give it to <idiom>	سرزنش کردن
taunter	سرزنش کننده
threap	سرزنش کردن
to dress down	سرزنش کردن
natters	سرزنش کردن
nattering	سرزنش کردن
tongue lash	سرزنش کردن
vituperate	سرزنش کردن
vituperation	بدگویی سرزنش
nattered	سرزنش کردن
natter	سرزنش کردن
vituperator	سرزنش کننده
sneap	سرزنش کردن
scolder	سرزنش کننده
repoach	سرزنش کردن
reprimand	سرزنش کردن
reprimanded	سرزنش کردن
rater	سرزنش کننده
vituperatively	سرزنش کنان
reprimanding	سرزنش کردن
reprehend	سرزنش کردن
reprimands	سرزنش کردن
reprovable	شایان سرزنش
bite someone's head off <idiom>	سرزنش کردن
reprovingly	سرزنش کنان
haze	سرزنش کردن
twittingly	سرزنش کنان
vituperatory	سرزنش امیز
chid	سرزنش کردن
reprove	سرزنش کردن
chides	سرزنش کردن
chided	سرزنش کردن
chide	سرزنش کردن
censured	سرزنش کردن
talking to	سرزنش رسمی
talking-to	سرزنش رسمی
wigs	سرزنش کردن
wig	سرزنش کردن
trouncing	سرزنش کردن
reprehensible	سرزنش کردنی
trounces	سرزنش کردن
trounced	سرزنش کردن
trounce	سرزنش کردن
admonitions	سرزنش دوستانه
reproved	سرزنش کردن
admonition	سرزنش دوستانه
reproves	سرزنش کردن
raps	سرزنش سخت
rap	سرزنش سخت
berate	سرزنش کردن
chiding	سرزنش کردن
berated	سرزنش کردن
berates	سرزنش کردن
berating	سرزنش کردن
censuring	سرزنش کردن
reprehensible	سزاوار سرزنش
twittered	سرزنش کننده
upbraids	سرزنش کردن
twittering	سرزنش کننده
twitters	سرزنش کننده
upbraided	سرزنش کردن
upbraid	سرزنش کردن
blamable	سزاوار سرزنش
blamable	قابل سرزنش
blameful	سزاوار سرزنش
call down	سرزنش کردن
reproving	سرزنش کردن
twitter	سرزنش کننده
censure	سرزنش کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com