Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
adenoid |
شبیه غده منسوب به بافت غدهای ولنفاوی |
|
|
Other Matches |
|
adenoidal |
منسوب به بافت غدهای و لنفاوی |
adenoma |
ورم خوش خیم بافت غدهای |
mixd weave |
بافت ترکیبی [هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.] |
palmette |
گل شاه عباسی [این گل در طرح ها ختائی نقش اصلی را دارد منسوب به طراحان دوره صفویه بوده و عده ای آن را شبیه نیلوفر آبی می دانند. بصورت پنج پر، هشت پر و دوازده پر به همراه برگ ها و گلبرگ ها است.] |
mohair |
کرک [نوعی الیاف پروتئینی نازک شبیه پشم که بیشتر از بز و شتر تهیه شده و در بافت قسمت های ظریف بکار می رود.] |
plain weave |
بافت ساده زیر و رو [معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.] |
Soumak |
بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.] |
board weave |
تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند] |
glandulous |
غدهای |
tumorous |
غدهای |
glandulose |
غدهای |
glandular |
غدهای |
adenomatous |
غدهای |
compound weave |
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود |
crypts |
حفره غدهای |
crypt |
حفره غدهای |
adenoma |
ورم غدهای |
motif |
گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.] |
greige carpet |
فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.] |
Sarouk |
ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.] |
Sarab |
سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.] |
pope's eye |
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است |
gooseneck |
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U |
owing |
منسوب |
sib |
منسوب |
attributed |
منسوب |
affined |
منسوب |
relative |
منسوب |
of kin |
منسوب |
production cycle |
زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.] |
refer |
منسوب داشتن |
fairness |
منسوب به پریان |
consular |
منسوب به کنسول |
referred |
منسوب داشتن |
strategic |
منسوب به strategy |
kin |
خویشی منسوب |
dantesque |
منسوب به دانته |
relativization |
منسوب کردن |
refers |
منسوب داشتن |
ecclesiastical |
منسوب به کلیسا |
aeolian |
منسوب به ائولوس |
ammino |
منسوب به امونیاک |
sib |
منسوب نسبی |
detrital |
منسوب به اوار سایشی |
astrophysical |
منسوب به فیزیک نجومی |
amaranthine |
منسوب به تاج خروس |
capitalistic |
منسوب به سرمایه داری |
agnatic |
منسوب از طرف پدر |
auctorial |
منسوب به نویسنده یا مولف |
astrological |
منسوب به علم ستاره شناسی |
iliad |
داستان حماسی منسوب به هومر |
autonomic |
منسوب به دستگاه عصبی خودکار |
in law |
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج |
pinnulated |
شبیه برگچه شبیه بالچه |
pinnulate |
شبیه برگچه شبیه بالچه |
next of kin |
نزدیک ترین خویشاوندان منسوب بلافصل |
ulysses |
اولیسزقهرمان حماسه اودیسه منسوب به هومرشاعرنابینای یونانی |
Dantesqua |
[منسوب به دانته احیاگر سبک گوتیک در قرن نوزدهم] |
draconic |
منسوب به اقشزخ قانون گذاراتنی در 621 پیش ازمیلاد |
bluestocking |
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله |
bluestockings |
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله |
odyssey |
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه " |
odysseys |
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه " |
Spanish knot |
گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.] |
Mohtasham design |
طرح محتشمی [اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.] |
contexts |
بافت |
context |
بافت |
neurine |
بافت پی |
of a loose texture |
شل بافت |
loose texture |
بافت شل |
of a loose textture |
شل بافت |
contexture |
بافت |
grain |
بافت |
textures |
بافت |
gold tisane |
زر بافت |
fiber |
بافت |
knit goods |
کش بافت |
texture |
بافت |
tissues |
بافت |
tissue |
بافت |
knitted |
بافت |
Taoism |
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت |
webs |
بافت یا نسج |
web |
بافت یا نسج |
chain stitch |
بافت زنجیری |
stroma |
بافت نمدی |
stroma |
بافت بنیادی |
close-knit |
ریز بافت |
texture of soil |
بافت خاک |
vascular tissue |
بافت اوندی |
xylem |
بافت چوبی |
welknit |
خوش بافت |
vascular tissue |
بافت هادی |
plain weave |
بافت حصیری |
soil texture |
بافت خاک |
homespun |
بافت خانگی |
histoloysis |
بافت خواری |
histology |
بافت شناسی |
histogenesis |
بافت سازی |
histogen |
بافت ساز |
hand knitted |
دست بافت |
hand knife |
خوش بافت |
adipose tissue |
بافت چربی |
finespun |
ریز بافت |
fibrosis |
تصلب بافت ها |
fiber |
بافت لیف |
cellular tissue |
بافت زنبوری |
in vivo |
بافت زنده |
biopsy |
بافت برداری |
sennet |
بافت حصیری |
selvedge |
گرد بافت |
selvage |
گرد بافت |
sclerenchyma |
بافت زنبوری |
woof |
دست بافت |
woofs |
دست بافت |
plain weave |
بافت ساده |
phloem |
بافت لیفی |
nerve tissue |
بافت عصبی |
necrosis |
بافت مردگی |
cellular |
بافت سلولی |
knit goods |
کالای کش بافت |
collenchyma |
بافت کلانشیم |
interlocking |
بافت با قلاب |
flat weave |
تخت بافت |
typical <adj.> |
بافت عادی |
direction |
سمت بافت |
gross |
درشت بافت |
texture |
بافت تاروپود |
slit weave |
بافت چاکدار |
style |
سبک بافت |
grossed |
درشت بافت |
texture |
ترکیب بافت |
grosser |
درشت بافت |
basket-weave |
بافت حصیری |
grosses |
درشت بافت |
weaving draft |
نقشه بافت |
grossing |
درشت بافت |
typical <adj.> |
بافت معمولی |
fibres |
بافت لیف |
knotless |
بافت شل و آزاد |
slip |
خطا در بافت |
weave |
ساختن بافت |
weaves |
ساختن بافت |
grossest |
درشت بافت |
basket weave |
بافت حصیری |
sclerosis |
تصلب بافت |
knotless |
بافت تقلبی |
textures |
بافت تاروپود |
fibre |
بافت لیف |
homemade |
خانگی خانه بافت |
hypoxemia |
کاهش اکسیژن بافت |
homespun |
بافت میهنی وطنی |
soil separates |
اجزاء بافت خاک |
hypoxia |
کاهش اکسیژن بافت |
blemish [mistake] |
عدم تقارن در بافت |
balanced plain weave |
بافت ساده یک رو یک زیر |
mesophyll |
بافت درونی برگ |
phelloderm |
بافت چوب پنبهای |
of a coarse fibre |
درشت بافت زمخت |
neuroglia |
بافت حافظ عصب |
reticulum |
بافت نگاهدارنده اعصاب |
reticulum |
بافت همبند و مشبک |
knotless |
بافت بدون گره |
gauze |
نوعی بافت توری |
sclerenchyma |
بافت سخت سلولی |
myoma |
غده بافت ماهیچه |
metal gauze |
بافت توری فلزی |
sequestrum |
قسمت بافت مرده |
lymphopoiesis |
تشکیل بافت لنفی |
fabric |
سبک بافت اساس |
plain weave |
پارچه ساده بافت |
fabrics |
سبک بافت اساس |
lymphomatous |
دارای بافت لنفی |
lymphomatoid |
دارای بافت لنفی |
suber |
بافت چوب پنبهای |
steel fabric |
بافت فولاد ساختمانی |
histological |
وابسته به بافت شناسی |
histologic |
وابسته به بافت شناسی |
wire netting |
بافت توری سیمی |
epithelialize |
بافت پوششی شدن |
building steel lathing |
بافت ساختمان فولادی |
epithelize |
بافت پوششی شدن |
tightly weave |
بافت پرتراکم و سفت |
warp |
نخ تار [در طول بافت] |
fibrosis |
افزایش بافت لیفی |
anterior commissure |
بافت رابط قدامی |
histologist |
متخصص بافت شناسی |
commissure |
بافت عصبی رابط |
collenchyma |
بافت لانه زنبوری |
regular weave [plain] |
بافت معمولی و ساده |
histology |
علم بافت شناسی |
contextual architecture |
معماری بافت گرایی |
taffetized |
دارای بافت تافته |
woodiness |
بافت چوبی وفوردرخت |
textures |
دارای بافت ویژهای نمودن |
flat weave |
بافت ساده و بدون پرز |
neurogenic |
ایجاد کننده بافت عصبی |
texture |
دارای بافت ویژهای نمودن |
scar tissue |
بافت همبند جای زخم |
dyed-in-the-wool |
پیش از بافت رنگرزی شده |