Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
adenoid
شبیه غده منسوب به بافت غدهای ولنفاوی
Other Matches
adenoidal
منسوب به بافت غدهای و لنفاوی
adenoma
ورم خوش خیم بافت غدهای
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
palmette
گل شاه عباسی
[این گل در طرح ها ختائی نقش اصلی را دارد منسوب به طراحان دوره صفویه بوده و عده ای آن را شبیه نیلوفر آبی می دانند. بصورت پنج پر، هشت پر و دوازده پر به همراه برگ ها و گلبرگ ها است.]
mohair
کرک
[نوعی الیاف پروتئینی نازک شبیه پشم که بیشتر از بز و شتر تهیه شده و در بافت قسمت های ظریف بکار می رود.]
plain weave
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
Soumak
بافت سوماک
[سوماخ]
[این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
glandulous
غدهای
tumorous
غدهای
glandulose
غدهای
glandular
غدهای
adenomatous
غدهای
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
crypts
حفره غدهای
crypt
حفره غدهای
adenoma
ورم غدهای
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
greige carpet
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Sarouk
ساروق
[حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab
سراب
[حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
gooseneck
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
owing
منسوب
sib
منسوب
attributed
منسوب
affined
منسوب
relative
منسوب
of kin
منسوب
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
refer
منسوب داشتن
fairness
منسوب به پریان
consular
منسوب به کنسول
referred
منسوب داشتن
strategic
منسوب به strategy
kin
خویشی منسوب
dantesque
منسوب به دانته
relativization
منسوب کردن
refers
منسوب داشتن
ecclesiastical
منسوب به کلیسا
aeolian
منسوب به ائولوس
ammino
منسوب به امونیاک
sib
منسوب نسبی
detrital
منسوب به اوار سایشی
astrophysical
منسوب به فیزیک نجومی
amaranthine
منسوب به تاج خروس
capitalistic
منسوب به سرمایه داری
agnatic
منسوب از طرف پدر
auctorial
منسوب به نویسنده یا مولف
astrological
منسوب به علم ستاره شناسی
iliad
داستان حماسی منسوب به هومر
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
pinnulated
شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulate
شبیه برگچه شبیه بالچه
next of kin
نزدیک ترین خویشاوندان منسوب بلافصل
ulysses
اولیسزقهرمان حماسه اودیسه منسوب به هومرشاعرنابینای یونانی
Dantesqua
[منسوب به دانته احیاگر سبک گوتیک در قرن نوزدهم]
draconic
منسوب به اقشزخ قانون گذاراتنی در 621 پیش ازمیلاد
bluestocking
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings
منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
odyssey
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odysseys
قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
Spanish knot
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
Mohtasham design
طرح محتشمی
[اینگونه طرح ها منسوب به استاد محتشم کاشانی بافنده مشهور کاشان می باشد.]
contexts
بافت
context
بافت
neurine
بافت پی
of a loose texture
شل بافت
loose texture
بافت شل
of a loose textture
شل بافت
contexture
بافت
grain
بافت
textures
بافت
gold tisane
زر بافت
fiber
بافت
knit goods
کش بافت
texture
بافت
tissues
بافت
tissue
بافت
knitted
بافت
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
webs
بافت یا نسج
web
بافت یا نسج
chain stitch
بافت زنجیری
stroma
بافت نمدی
stroma
بافت بنیادی
close-knit
ریز بافت
texture of soil
بافت خاک
vascular tissue
بافت اوندی
xylem
بافت چوبی
welknit
خوش بافت
vascular tissue
بافت هادی
plain weave
بافت حصیری
soil texture
بافت خاک
homespun
بافت خانگی
histoloysis
بافت خواری
histology
بافت شناسی
histogenesis
بافت سازی
histogen
بافت ساز
hand knitted
دست بافت
hand knife
خوش بافت
adipose tissue
بافت چربی
finespun
ریز بافت
fibrosis
تصلب بافت ها
fiber
بافت لیف
cellular tissue
بافت زنبوری
in vivo
بافت زنده
biopsy
بافت برداری
sennet
بافت حصیری
selvedge
گرد بافت
selvage
گرد بافت
sclerenchyma
بافت زنبوری
woof
دست بافت
woofs
دست بافت
plain weave
بافت ساده
phloem
بافت لیفی
nerve tissue
بافت عصبی
necrosis
بافت مردگی
cellular
بافت سلولی
knit goods
کالای کش بافت
collenchyma
بافت کلانشیم
interlocking
بافت با قلاب
flat weave
تخت بافت
typical
<adj.>
بافت عادی
direction
سمت بافت
gross
درشت بافت
texture
بافت تاروپود
slit weave
بافت چاکدار
style
سبک بافت
grossed
درشت بافت
texture
ترکیب بافت
grosser
درشت بافت
basket-weave
بافت حصیری
grosses
درشت بافت
weaving draft
نقشه بافت
grossing
درشت بافت
typical
<adj.>
بافت معمولی
fibres
بافت لیف
knotless
بافت شل و آزاد
slip
خطا در بافت
weave
ساختن بافت
weaves
ساختن بافت
grossest
درشت بافت
basket weave
بافت حصیری
sclerosis
تصلب بافت
knotless
بافت تقلبی
textures
بافت تاروپود
fibre
بافت لیف
homemade
خانگی خانه بافت
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
homespun
بافت میهنی وطنی
soil separates
اجزاء بافت خاک
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
blemish
[mistake]
عدم تقارن در بافت
balanced plain weave
بافت ساده یک رو یک زیر
mesophyll
بافت درونی برگ
phelloderm
بافت چوب پنبهای
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
neuroglia
بافت حافظ عصب
reticulum
بافت نگاهدارنده اعصاب
reticulum
بافت همبند و مشبک
knotless
بافت بدون گره
gauze
نوعی بافت توری
sclerenchyma
بافت سخت سلولی
myoma
غده بافت ماهیچه
metal gauze
بافت توری فلزی
sequestrum
قسمت بافت مرده
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
fabric
سبک بافت اساس
plain weave
پارچه ساده بافت
fabrics
سبک بافت اساس
lymphomatous
دارای بافت لنفی
lymphomatoid
دارای بافت لنفی
suber
بافت چوب پنبهای
steel fabric
بافت فولاد ساختمانی
histological
وابسته به بافت شناسی
histologic
وابسته به بافت شناسی
wire netting
بافت توری سیمی
epithelialize
بافت پوششی شدن
building steel lathing
بافت ساختمان فولادی
epithelize
بافت پوششی شدن
tightly weave
بافت پرتراکم و سفت
warp
نخ تار
[در طول بافت]
fibrosis
افزایش بافت لیفی
anterior commissure
بافت رابط قدامی
histologist
متخصص بافت شناسی
commissure
بافت عصبی رابط
collenchyma
بافت لانه زنبوری
regular weave
[plain]
بافت معمولی و ساده
histology
علم بافت شناسی
contextual architecture
معماری بافت گرایی
taffetized
دارای بافت تافته
woodiness
بافت چوبی وفوردرخت
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
flat weave
بافت ساده و بدون پرز
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
scar tissue
بافت همبند جای زخم
dyed-in-the-wool
پیش از بافت رنگرزی شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com