English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English Persian
ion accelerator شتاب دهنده یون
Search result with all words
accelerator شتاب دهنده
accelerators شتاب دهنده
accelerator board تخته شتاب دهنده
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
linear accelerator شتاب دهنده خطی
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
at full lick با شتاب
at leisure بی شتاب
cursoriness شتاب
hustling شتاب
unhurriedly بی شتاب
in a hurry در شتاب
hustle شتاب
hustles شتاب
hie thee شتاب کن
speeding شتاب
hastiness شتاب
expedience شتاب
speed شتاب
expediency شتاب
speeds شتاب
unhurried بی شتاب
over hasty پر شتاب
accelerator شتاب
acceleration lane خط شتاب
acceleration شتاب
hustled شتاب
accelerators شتاب
haste شتاب
pelted شتاب
pelt شتاب
pelts شتاب
precipitation شتاب
initial acceleration شتاب اولیه
skeet شتاب کردن
make a push شتاب کردن
hasty شتاب زده
longitudinal acceleration شتاب طولی
skelpit شتاب کردن
linear acceleration شتاب خطی
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
normal acceleration شتاب عمودی
skelp شتاب کردن
negative acceleration شتاب منفی
accelerating شتاب دادن
post haste با شتاب فراوان
accelerated شتاب دادن
post deflection acceleration شتاب ثانوی
accelerates شتاب دادن
positive acceleration شتاب مثبت
precipitateness شتاب زدگی
net acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
resultant acceleration شتاب برایند
resultant acceleration شتاب خالص
previousness شتاب زدگی
no hurry شتاب نداریم
normal acceleration شتاب قائم
accelerate شتاب دادن
in a hurried state در حال شتاب
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration space فضای شتاب
acceleration time زمان شتاب
accelerometer شتاب سنج
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular acceleration شتاب زاویهای
coefficient of acceleration ضریب شتاب
acceleration principle اصل شتاب
acceleration coefficient ضریب شتاب
accelerating power قدرت شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerated particle ذره با شتاب
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
apparent gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب گرانش
acceleration of gravity شتاب گرانی
d. haste شتاب زیاد
peremptory شتاب امیز
hurries شتاب کردن
hurriedly از روی شتاب
hastener شتاب کننده
hie شتاب کردن
hurriedness شتاب زدگی
tilts شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
tilt شتاب پرتاب
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
hying شتاب کردن
hurries راندن شتاب
hurry شتاب کردن
deceleration شتاب کاهنده
deceleration شتاب منفی
acceleration of free fall شتاب گرانی
electron acceleration شتاب الکترون
hurrying راندن شتاب
hurrying شتاب کردن
hurry راندن شتاب
impact acceleration شتاب ضربه ای
to come along شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
to look sharp شتاب کردن
transverse acceleration شتاب عرضی
retardation شتاب منفی
jot با شتاب نوشتن
jots با شتاب نوشتن
jotted با شتاب نوشتن
whirry شتاب کردن
speed شتاب کامیابی
dispatches کشتن شتاب
speed میزان شتاب
to make haste شتاب کردن
speeds شتاب حرکت
speeds میزان شتاب
speeds شتاب کامیابی
speeding شتاب حرکت
speeding میزان شتاب
speeding شتاب کامیابی
speed شتاب حرکت
dispatched کشتن شتاب
accelerator الکترد شتاب ده
dispatch کشتن شتاب
accelerators الکترد شتاب ده
despatched کشتن شتاب
spatchcock با شتاب جادادن
despatching کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
post haste بسرعت شتاب فراوان
precipitately از روی شتاب زدگی
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
accelerated particle ذره شتاب دار
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
velocity سرعت سیر شتاب
to polish off با شتاب پرداخت کردن
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
jerk میزان تغییر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
pelts شتاب کردن ضربه
jerks میزان تغییر شتاب
pelt شتاب کردن ضربه
pelted شتاب کردن ضربه
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
velocities سرعت سیر شتاب
jerking میزان تغییر شتاب
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
irriguous اب دهنده
pushers هل دهنده
shover هل دهنده
giver دهنده
joggers هل دهنده
transferor دهنده
jogger هل دهنده
trimestr رخ دهنده
donar دهنده
donors دهنده
pusher هل دهنده
donor دهنده
adapter وفق دهنده
deluder فریب دهنده
lurer فریب دهنده
drill master مشق دهنده
accomplisher انجام دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com