English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
acceleration of free fall شتاب گرانی
apparent gravity شتاب گرانی
acceleration of gravity شتاب گرانی
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
death گرانی
weight گرانی
gravity گرانی
deaths گرانی
costliness گرانی
dearness گرانی
expensiveness گرانی
oppressiveness گرانی
despondence دل گرانی
despondency دل گرانی
dearth گرانی
gravity meter گرانی سنج
pannage حق گرانی چرانی
dear year سال گرانی
relative density گرانی ویژه
dearth کمیابی و گرانی
specific gravities گرانی ویژه
specific gravity گرانی ویژه
intensity of gravity گرانی یا جاذبه زیاد
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
inelastic demand تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
speeding شتاب
haste شتاب
precipitation شتاب
pelt شتاب
acceleration lane خط شتاب
hustles شتاب
at full lick با شتاب
hustle شتاب
at leisure بی شتاب
unhurriedly بی شتاب
unhurried بی شتاب
hustled شتاب
cursoriness شتاب
pelts شتاب
hustling شتاب
pelted شتاب
speeds شتاب
accelerator شتاب
hie thee شتاب کن
accelerators شتاب
in a hurry در شتاب
hastiness شتاب
over hasty پر شتاب
expedience شتاب
acceleration شتاب
speed شتاب
expediency شتاب
skelp شتاب کردن
skeet شتاب کردن
linear acceleration شتاب خطی
accelerometer شتاب سنج
negative acceleration شتاب منفی
skelpit شتاب کردن
acceleration time زمان شتاب
make a push شتاب کردن
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب ثقل
acceleration of gravity شتاب ثقل
hurry شتاب کردن
acceleration of gravity شتاب گرانش
spatchcock با شتاب جادادن
acceleration principle اصل شتاب
acceleration space فضای شتاب
longitudinal acceleration شتاب طولی
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
initial acceleration شتاب اولیه
post haste با شتاب فراوان
resultant acceleration شتاب خالص
hurriedness شتاب زدگی
hie شتاب کردن
no hurry شتاب نداریم
d. haste شتاب زیاد
hastener شتاب کننده
precipitateness شتاب زدگی
post deflection acceleration شتاب ثانوی
positive acceleration شتاب مثبت
normal acceleration شتاب عمودی
normal acceleration شتاب قائم
coefficient of acceleration ضریب شتاب
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
angular acceleratin شتاب زاویهای
angular acceleration شتاب زاویهای
in a hurried state در حال شتاب
impact acceleration شتاب ضربه ای
net acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
hying شتاب کردن
previousness شتاب زدگی
resultant acceleration شتاب برایند
electron acceleration شتاب الکترون
accelerator شتاب دهنده
dispatch کشتن شتاب
dispatched کشتن شتاب
dispatches کشتن شتاب
retardation شتاب منفی
speed شتاب کامیابی
speed میزان شتاب
speed شتاب حرکت
speeding شتاب کامیابی
speeding میزان شتاب
speeding شتاب حرکت
speeds شتاب کامیابی
speeds میزان شتاب
speeds شتاب حرکت
despatching کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
accelerator الکترد شتاب ده
accelerators شتاب دهنده
accelerators الکترد شتاب ده
jot با شتاب نوشتن
jots با شتاب نوشتن
jotted با شتاب نوشتن
despatched کشتن شتاب
whirry شتاب کردن
hurriedly از روی شتاب
hurries شتاب کردن
hurries راندن شتاب
hurry راندن شتاب
hurrying شتاب کردن
hurrying راندن شتاب
deceleration شتاب منفی
deceleration شتاب کاهنده
peremptory شتاب امیز
to come along شتاب کردن
accelerated particle ذره با شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerating power قدرت شتاب
acceleration coefficient ضریب شتاب
tilts شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
transverse acceleration شتاب عرضی
accelerate شتاب دادن
accelerated شتاب دادن
accelerates شتاب دادن
accelerating شتاب دادن
tilt شتاب پرتاب
to look sharp شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
to make haste شتاب کردن
hasty شتاب زده
acceleration due to gravity شتاب ثقل
post haste بسرعت شتاب فراوان
precipitately از روی شتاب زدگی
to polish off با شتاب پرداخت کردن
linear accelerator شتاب دهنده خطی
pelts شتاب کردن ضربه
jerk میزان تغییر شتاب
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
jerked میزان تغییر شتاب
jerking میزان تغییر شتاب
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
jerks میزان تغییر شتاب
accelerated particle ذره شتاب دار
velocity سرعت سیر شتاب
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
pelted شتاب کردن ضربه
pelt شتاب کردن ضربه
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
ion accelerator شتاب دهنده یون
velocities سرعت سیر شتاب
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
accelerator board تخته شتاب دهنده
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
sthene واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
pascal فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrawled با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com