Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
Other Matches
familytree
شجره
family trees
شجره
stemma
شجره
family tree
شجره
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
genealogy
شجره نسب
genealogical
شجره نامه
genealogy
شجره النسب
gender tree
شجره نامه
genealogies
شجره النسب
genealogies
شجره نسب
genealogist
شجره شناس
genealogical tree
شجره نامه
job's tears
شجره التسبیح
geneologist
شجره نویس
family trees
شجره نامه
pedigree
شجره نامه
pedigrees
شجره نامه
stipes
شجره النسب
pedigreed
شجره دار
family tree
شجره نامه
gains
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
find
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
average
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
track
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
genealogy
شجره نامه نسب
laburnum
قصاص شجره النحل
laburnums
قصاص شجره النحل
genealogies
شجره نامه نسب
genealogically
موافق شجره نامه
genealogize
شجره نامه نوشتن
geneatlogic
وابسته به شجره نامه
hade
تمایل پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
liaises
ارتباط پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
to win fame
شهرت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
tree
شجره النسب درخت کاشتن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
respires
امید تازه پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
shocked
هول وهراس پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock
هول وهراس پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com